ینی الان از این پوزیشن خارج شم دستمو دراز کنم کتابو بردارم ؟
بعد کتابو باز کنم ؟ بعد بخونمش؟ این همه کار با هم ؟
در توان من نیست !
ولی بازم هرچی باشه بهتر از اینه که بخوابم
زنگ زدم به دوستم و تولدشو تبریک گفتم .مرسی از یادآوریتون عزیزانم .
خودمو وزن کردم ۶۶ کیلوگرم بودم . مگه میشه !؟
چپ رفتم ، راست رفتم ، اینوری گذاشتم ، اونوری گذاشتم بازم منو ۶۶ نشون میداد !
ینی مگه میگه توی ۳-۴روز سه کیلو کم کرده باشم ؟
شاید از معده و روده م کم کرده .. ولی بهرحال خیلی تعجب آوره.
اصلا نمیتونم باور کنم ..
واسه امروز سوپ وشیر و موز باید بخورم.
سوپ جو درست کردم . یه لیوان شیر و یک عدد مور میل کردم تا الان =))) اگه این رژیم اینقد خفنه شاید بازم بگیرم .
زیاد سختی نداره . فقط روز اول احساس میکردم دارم تلف میشم =)))
میدونین من ازون دسته آدما هستم که خونواده م آرزوشون بود من برم سر یخچال میوه بردارم . یا سبزیجات بخورم !!
این اتفاقا با این رژیم افتاد . من دو بار سبزیجات آبپز خوردم .
چیزی که در حالت عادی محال بود انجام بدم .
نکته بعدی اینکه من اصلا آب نمیخوردم . شاید یک لیوان در روز
اما با این رژیم ،برای اینکه کلیه هام از کار نیوفتن باید ۱۲لیوان آب بخورم حدودا ..
خلاصه عادتای بد منو که شست و برد =))))
بعله من یه آدم اشتباهی ام. شما درست میفرمایید :)
یادم بندازین فردا زنگ بزنم به رفیق شفیقم و تولدشو تبریک بگم ... من یادم میره !
الان دیدم اون یکی دوستم استوری گذاشته و تبریک گفته ، خدا خیرش بده وگرنه یادم میرفت آبروریزی میشد ... باور کنین چیزی به اسم تاریخ و ساعت و اینا برام بی معنیه ! رو همین حساب تاریخ تولد همه رو یادم میره . مثلا میدونم ابجیم ۲۳ مرداد تولدشه .. اما نمیدونم کی ۲۳ ام میشه :|||
حتی من نمیدونم امروز چند شنبه س . . .
خلاصه اگه فردا یادم بره زنگ بزنم میام اینجا خون بپا میکنم .
حواستون باشه ..
من روحیه م خیلی حساس و شکننده س . یه چیزی خوندم به خودم گرفتم بایدم به خودم میگرفتم . اومدم یکساعت اینجا به صفحه ی وبلاگ زل زدم .
نوشتم پاک کردم ، نوشتم پاک کردم ..
نوشتم اما پاک نکردم . ارسالشم نکردم . مثل تموم حرفایی که تو دلم هست و هیچ وقت به زبون نیاوردم . . .
اشکام همینجوری داره میریزه . اصن یه حالی ام !
ولش ..