خب جونم بگه براتون که ، امروز همگی گز کردیمرفتیم بازار تا شوهر خالم برای خالم طلا بگیره تا موقع زایمانش ، بهش کادو بده.. همونجا بود که به سرم زد النگوهامو بفروشم بجاش دستبند بگیرم . نظرمو به مامان گفتم ، گفت نه ، صبر کن .. و فلان !
ولیمگه منصبر دارم ؟ من چیزی رو بخوام باید همون موقع داشته باشمش وگرنه تا مدت ها بهش فکر میکنم .
من هیچ علاقه وافری به طلا ندارم و اصلا برام مهم نیست .
ولی از النگوهام خسته شده بودم .
خلاصه اینکه ۵۰۰تومن زدم تو گوش آقا ننم !
چون دستبنده گرونتر از النگوهام بود .. خلاصه بسیار خرسندم .
چون دستبندم قشنگه و دوستش دارم . دارم کم کم به طلا علاقه مند میشم :||| . شوهر خالم میگه خدا کنه پسرم آبانی نشه !!!!
چون شما آبانیا خیلی خرجتون بالاست ..
اخه دکتر گفته مرز بین آبان و اذر بچه به دنیا میاد .
خلاصه اینکه تب کردن همه =)))
تازه وقتی شوهر کنی بیشتر به طلا علاقمند میشی...
برای خالی کردن جیب شوهر هم باشه ، علاقه مند میشم خخخخ