” جــــوانــــه “

ترک آرزو کردم ؛ رنج هستی آسان شد ...

” جــــوانــــه “

ترک آرزو کردم ؛ رنج هستی آسان شد ...

111-آدم باشیم

دیشب یه فیلم دیدم به نام " دختری در قطار " .. تقریبا آخرای فیلم بود که زنِ برای اینکه به دست مردِ کشته نشه شروع کرد به دویدن اما مرده بهش رسید و دست زنه رو کشید .. زنِ هم برگشت و یه چیزی رو توی گلو مرد فرو کرد ... خون فواره زد !

بعد زنِ همون مردِ اومد و اون چیزی که توی گلوی شوهرش بود رو چهار - پنج بار پیچوند .. دقیقا مثه در باز کن ..

وقتی که بعد از ظهری بین خواب و بیداری بودم ، شوهر خاله م با یه پَر کف پامو قلقلک داد که بیدارم کنه . باور کنین دلم میخواست همین کاری که توی فیلم ، زنه با مرده کرد رو  باهاش بکنم 


میدونین من از مردایی که توی حموم و دستشویی و فلان آواز میخونن متنفرم ! اصن از مردایی که فکر میکنن صدای خوبی دارن متنفرم ..

و همچنین از کسایی که دمپایی دستشویی خیس میکنن .

و همچنین از اونی که وقتی میبینه خرده نون روی زمین ریخته میگه اشکال نداره ثنا فردا جارو میکنه ..

اره !

نظرات 2 + ارسال نظر
The Conqueror Worm سه‌شنبه 24 مرداد 1396 ساعت 09:50 http://lunacy.blogsky.com/

هیچی بیشتر از یه دمپایی خیس رو اعصاب نیست.

آی نگووو

فرانک سه‌شنبه 24 مرداد 1396 ساعت 01:22 http://sadbargkhatereh.blogsky.com

آخری رو خوب اومدی....

=)))))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد