” جــــوانــــه “

ترک آرزو کردم ؛ رنج هستی آسان شد ...

” جــــوانــــه “

ترک آرزو کردم ؛ رنج هستی آسان شد ...

116-غذام سوخت

اقا من دیروز برای خودم نهارو با سبزیجات درست کردم .سبزیجات خاااالص ! شبش که خونه آبجیم بودیم شام نخوردم چون برنج و جوجه بود .. قبلش خودم شاممو خورده بودم.

مامانمم در اومد گفت ظهری برای خودش نهار پخته با سبزیجات و فلان .. شوهرخواهرمم گفت عه چه خوب من خیلی دوست دارم یبارم برای ما درست کم :| منم قبول کردم برای امشب ‌‌‌.

همه چیو درست کردم گذاشتم رو گاز و رفتم حموم !

مامان رسید خونه . بگو چی شده بود ؟

بعد‌ که از حموم اومدم دیدم همه ش سوخته :////

اخه جنبه ندارم یکی ازم تعریف کنه .

بوش کل خونه رو برداشته هااا .. الان میان اینقد سر به سرم میذارن =((( 

دوباره مامان درست کرد گذاشت رو گاز .

اینم از دست گل من 


نظرات 2 + ارسال نظر
فرانک سه‌شنبه 31 مرداد 1396 ساعت 00:41 http://sadbargkhatereh.blogsky.com

قربون ثنای خودم بشم که الان ناراحته....
فدای سرت

عزیز دلمی فرانک جانم .خدا نکنههه مهربون .
مرسی از این همه محبتت بوس بوس بوس

beny20 دوشنبه 30 مرداد 1396 ساعت 21:00 http://beny20.blogsky.com

خخخ اشکال نداره ، سوختن غذا هم خودش یه نوع هنره :)

بعدش جمش کردم از دوووباره پختم =))))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد