” جــــوانــــه “

ترک آرزو کردم ؛ رنج هستی آسان شد ...

” جــــوانــــه “

ترک آرزو کردم ؛ رنج هستی آسان شد ...

175

خب من تو راهم ! اون همه لباسی که آورده بودمو ، دارم برمیگردونم که برم بندازم تو ماشین لباسشویی ! ! ما کرمان ماشین لباسشویی نخریدیم هنوز . منم که نمیتونسم اون همه لباسو با دست بشوزم.خلاصه مصیبتی بود.

ساکمم بزرگ و سنگینه دیگه جا نمیشد واقعا ! در عوضش کلی فوش های متعدد از مامانم خوردم بخاطر چمدون سنگینم هارهار

هوا هم عالیه .خدافظ 

174

من فردا دارم برمیگردم شهر خودمون . البته کرمانم شهر‌خودمونه ولی خب اولویت با اونجاییه که بزرگ شدم =)))

خلاصه .

 باید برم هنوز یه عالمه وسیله برای خوابگاهم بیارم.و تا نهم هنوز کلی باقیمونده ! من دهم میرم سرکلاس .ینی بعد از تاسوعا عاشورا.قطعا کسی زودتر از این نمیره سرکلاس .

ولی خب فرانک داره میاد کرمون بجای من کلی کیف میکنه ایشالا‌.

فرانک بانو از Google map کلی استفاده کن . آفرین .بهتم گفتم کجاها برید دیگه.

امیدوارم بهتون کلی خوش بگذره . بغلِ فراااووون 



بعدا نوشت: راستی فرانک‌بانو باغ فتح آباد تو خود کرمانه.از قلم افتاد .نگی نگفتی . تازه ماهان رستورانای خوبی داره.ولی اسماش یادم رفته متاسفانه :/// 




.....

خلاصه این شد که تصمیم گرفتم از اتفاقات جالب و خاطراتم بگم که کمتر به چیزی فکر کنم .بهرحال این تنها راهه ! 

بهتره بگم تنها راه فراره . همه ی ماها در حال فراریم ! 

و یه روز که در حال ارتکاب جرم در مغزمون هستیم ، مچ خودمونو میگیریم ! 

شب بخیر

....

هیچ وقت نتونستم احساسات اعماق قلبمو بنویسم و share کنم.

خواستم اما نشد .نوشتمُ پاک کردم . نوشتمُ گذاشتم توی لیستِ چرکنویس . نوشتمُ رهاش کردم .. 

درست زمان هایی نوشتمشون که مستاصل بودم . که تنها بودم ..

گرچه من آدم دورم زیاده اما این تنهایی که ازش میگم یه تنهاییِ درونیه ! ینی هرکی نمیتونه تونل بزنه ، واردش بشه... ازم بپرسه چیشده ، برام بگو و من بهش بگم ! امکان نداره به کسی بگم .

هیچ وقت نگفتم .اگه گفتم قطعا به آدمش گفتم .

***

خاطرات اتفاقات عجیبی هستن که مثه عتیقه هایی در اعماق قلبمون خاک میخورن و بعد از مدتها این عتیقه ها رودبرمیداریم ، گردُ خاکشونو پاک میکنیم ، نگاهشون میکنیم ، مرور میکنیم ، اشک میریزیم ، میخندیم و در نهایت دوباره در اعماق قلبمون قرار میدیمشون .



173-مدیر گروه شیمی

اصن قلبم درد میگیره وقتی میفهمم الان باید برم آماده بشم و برم دانشگاه ‌. قلبمممم درد میگیره وقتی میفهمم باید از رختخواب گرم و نرمم (نه گرمه نه نرم !!! ) خارج بشم .

مدیر گروهِ فلون فلون شده !