خب خب
اینطور بفرمام که ما اینجا گیر افتادیم .ینی من این دو روز رو اومدم خونه خالم که به دانشگاه نزدیک باشم.بعدشاز دوشنبه میرم خوابگاه.
این دو روز که اومدم اینجا ، مراسم داشتن . ینی چایی نذری و آش نذری میدادن .حالا هم نمیذارن که منو مامانم برگردیم خونه..من میخوام برم حموم ولی اینجا حوله و لباس ندارم.تازه الان یادم اومد لیف هم ندارم :|
الان خونواده شوهرخالم اینجان که آش نذری در حقیقت مال ایناس. من وظیفه م این بود که قاشقارو فرو کنم تو آش =))))
یه امیرحسینی اینجا هست که فکر کنم وقتی نگاهمون بهم میخوره ، متوجه میشه که میخوام قورتش بدم.بنابراین سعی میکنم زیاد نگاهش نکنم.خیلی ناز و گوگولیه . مثلا میخوره ۹_۱۰سالش باشه . ولی اصن به طرز عجیبی گوگولیه . میخوام برم بغلش کنم بچلونمش ! مخصوصا با اون قد وقواره ی کوچولوش .دلم برای خواهرزادم تنگ شد . خواهرزادم با تموم شیطنتش اینقدددد دوسش دارم که نگو .مخصوصا وقتی صدای زنگ میشنوه ، دور خونه میچرخه و با صدای بلند داد میزنه کیییییهههه کیییییههه =))))) یبار که از شدت خنده کف زمین ریسه میرفتم.
اگه اداهاشو ببینین شمام عاشقش میشین.
یعنی پیرزنه روزمون رو خراب کرد :/
.
.
دخترا جوری بهم خندیدن که ،
یادم میاد داغون میشم :|
میتونم حس کنم چه فشاری روت بوده =)))) طفلی هههه
متعسفانه من وقتی توله ادمایی رو میبینم که اداهایی مثل دور خونه چرخیدن و کیه کیه گفتن پس از شنیدن صدای زنگ در میارن میخام با شاتگان به کلشون شلیک کنم! اینقدر که از توله ادم متنفرم.ولی خوب دختر بچه ها قابل تحمل هستن تا وقتی لج نرفتن یا بیخواب نشدن یا تو خودشون مدفوع نکردن :/
وای :/ ینی چی که اینقدر بی احساس و خشنی .بعدشم توله ادم چیه .به بچه های به این پاکی و معصومی میگی توله آدم؟ بعد من اینقد ذوق زده میشم که کم کم داره یه سری کلماتو یاد میگیره .
این حجم از خشونت واقعا چرا ؟
بعد خواهرزاده من یکسالو نیمه خیلی کوچولوعه نمیتونه حرف بزنه.ما هر کلمه ای که یاد میگیره فداش میشیم.اینقد که ما دورش میگردیم