بدترین اتفاقی که میتونه تو زندگی یک نفر رخ بده اینه که دچار روزمرگی بشه .من هم ..
منم دچار روزمرگی شدم.احساس میکنم باید پرواز کنم برم جایی دیگه ، پرواز کنم ، کشف کنم ، زندگی کنم .
میدونم که میدونین زندگی فقط این نیست . اینکه صبحا بیدار شی اگه شاغلی بری سر کار ، بعد برگردی و اگه دلت خواست بری یه مهمونی کسل کننده یا اگه دانشجویی صبحا بیدار شی بری تا عصر کلاس و بعد .. بخوری ، بخوابی ، بیاشامی ! اسم اینُ میشه گذاشت زندگی ؟ نه واقعا زندگی یه چیزیفراتر از اینه ...
خدا مارو بخاطر این کارای دم دستی نیافریده ..
چجوری کشفش کنم که بفهمم چرا اومدم تو این جهان ؟ اصن قراره چیکار کنم .. از دست خودم عصبانیم .
دلم میخواد پنج سال دیگه بگم ایول چه تغییری کردی ثنا ..
ولی الان که اینجام نمیتونم نسبت به پنج سال گذشته م بگم وای چه تغییری کردی .. چه همه کار برای زندگیت انجام دادی ..
شما نسبت به پنج سال گذشتتون چه پیشرفت هایی کردین؟
اگه مثه من چیزیو ندارین که دستتونو بگیره یه فکری به حال خودتون بکنین =))
باید توی زندگیت یه تغییرات عمیقی ایجاد کنی ...
از امروز شروع کردم بنیامین .طبق برنامه=))
خیلی چیزا تو این 5 سال عوض شده. خیلی چیزا یاد گرفتم. خیلی زمین خوردم و دوباره پا شدم... درجا زدم... خفه شدم... تا افسردگی رفتم و همون موقع ها می جنگیدم... من برای غمگین بودن آفریده نشدم... من برای عشق ورزیدن و شاد بودن آقریده شدم....
کتاب بخون. کتابای خوب بخون... اگه شرایطشو داری برو یه کلاس ثبت نام کن که از این حال و هوا در بیای
اتفاقا کتاب میخونم ، با وجود اینکه تو خوابگام فیلم میبینم ..منم زمین خوردم ، بلند شدم . نذاشتم حالم بد باشه . اما بازم فکر میکنم باید کارای مهم تری انجام بدم
سلام
منم چندروز پیشا اینطوری شده بودم
نتونستم کشف کنم
سلام عشقو ...
باهم کشفش میکنیم فرانک نگرااان نباش =)))