امروز wonder woman رو دانلود کردم و دارم فکر میکنم مگهچی دانلود کردم که نتم اینقد زود تموم شد !
فقط یه گیگ و خورده ای مونده . خب مهم نیس !
دیروز مامان و خالم اومدن دنبالم ورفتیم خونه خالم.شبش هم رفتیم بیرون دور دور و شام خوردیم .خوش گذشت .
اما احساس میکنم بعضی وقتا در کنار خونواده بودن برام سخت میشه :|||
شاید خیلی مسخره به نظر برسه اما حقیقت داره .درست وقتی دارم سعی میکنم در نبود خونواده چجوری گلیممو از آب بکشم بیرون یهو دوباره برمیگردم به آغوش خانواده و تبدیل میشم به همون دختر لوس سابق :| . من شخصیت خیلی حساس و شکننده ای دارم و اگه تنشی ایجاد بشه خیلی داغون میشم .پس بنابراین برای دیگران یکم عجیبه که چطور سر چیزای الکی خودمو اذیت میکنم .
خب نمیدونم گفتم یا نه ولی من توی خونه و در جوار خانواده کار خاصی نمیکنم . و همیشه این خونواده ی منن که کارامو راست و ریست میکنن و من فقط بهره برداری میکنم =)))))
بگذریم ..
دیشب بعد از دور دور اومدیم خونه خودمون . ساعتای یازده و نیم ، همین حدودا بود که میلاد از آمریکا بهم زنگ زد .
نزدیک دو ساعت باهم حرف زدیم .
مامانم بار اولی که اومد تو اتاقم با تهدید گفت یکسااااعته داری حرف میزنی !
وقتی گفتم دارم با میلاد حرف میزنم لبخندی زد و گفت آهان بعد رفت .و از اون یکساعت ، به اندازه یکساعت دیگه هم حرف زدیم ولی مامان معترض نشد =))))
تازه بعد از قط کردن تلفن رفتم برای مامانم تعریف کردم که چه گفتیم .
خداروشکر میلی خونه پیدا کرده و برای شغل هم تا یک هفته دیگه معلوم میشه .تازه امروز قراره بهم خبر بده .چون امروز قراره بره خونه خودش .
خیلی براش خوشحالم و دلم کلی براش تنگ شده . میگم بابا دوست دختر پیداااا کن دیگهههه =)))
من دوستم رفته بود یه کشور خارجی
یعنی هر روز جوون تر میشد :)
اول اینکه ثنا ببین کلن چ بخوان چ نخوان
دوست دختر دوست زن همچی گیرشون میاد
و از نظر تنوع و خوشحالی بسیار دارن ...
بله که جوون تر میشن =))) چرا نشن ؟
اول اینکه رو گفتی ..
دوم اینکه رو یادت رفت بگی ..
سوم اینکه رو من میگم . میلاد کلا خجالتیه .