” جــــوانــــه “

ترک آرزو کردم ؛ رنج هستی آسان شد ...

” جــــوانــــه “

ترک آرزو کردم ؛ رنج هستی آسان شد ...

تاب تاب عباسی ..

منو خواهرم بسیار بسیار شبیه همیم . هر دو آروم ، درونگرا و کم حرفیم . و هر دومون در مواجهه با آدم های شرور (!) تبدیل میشیم به دخترای شیطون و پر شر و شور ..

انگار افرادی ، شرارت های نهفته در مارو فعال میکنن  =)))

خب ، 

طبیعیه که چرا الان شیطونم . قطعا کمال همنشینی با رفقا در من اثر کرده .. اگه همین وقتو با آدم های آروم و معقول میگذروندم الان این همه شیطنت از من سر نمیزد .

بهرخ به دلیل جثه ی کوچیکی که داره خیلی مورد ظلم واقع میشه . و بخاطر شیطنت هاش و اینکه کلی سر به سرمون میذاره ، منو عاطفه حسابی از خجالتش در میاییم .هر چند وقت یکبار برای تنبیه میخوابونیمش روی زمین .من پاهاشو میگیرم و عاطفه دستاشو .. بعد تابش میدیم !!!!

همینکه احساس میکنیم از شدت خنده داره میمیره رهاش میکنیم .. براش میخونیم تاب تاب عباسی...

البته چند روز پیش با فاطمه همین کارو کردیم . گفتیم روا نیست هربار ، با بهرخ طفلک همچین برخوردی داشته باشیم .

بهرحال نباید بین بچه ها فرق گذاشت . فاطمه هم باید مستفیض میشد ‌! 

کاملا مشخصه منو عاطفه خیلی قلدریم =)) و جالب اینه که هماهنگ کار میکنیم . 

بعدا از بقیه اقداماتمون میگم .



نظرات 2 + ارسال نظر
فرانک سه‌شنبه 30 آبان 1396 ساعت 01:11 http://sadbargkhatereh.blogsky.com

سلام قلدر خانم
من همین انرژیتو دوست دارم

سلام فرانک بانو
قربوووووونت =)))))

نون سین شنبه 27 آبان 1396 ساعت 13:38

ایول!
البته جثه:دی

=)))))
همش احساس میکردم یه واژه رو اشتباه نوشتم .
تازه با تشدیدی که گذاشتم اصرار بر اشتباهم داشتم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد