” جــــوانــــه “

ترک آرزو کردم ؛ رنج هستی آسان شد ...

” جــــوانــــه “

ترک آرزو کردم ؛ رنج هستی آسان شد ...

شب یلدا

عاطفه بهم گفت نمیتونه شب یلدا پیشمون باشه و میخواد بره بردسیر چون خاله و داییش اومدن .

از اعماق قلبم ناراحت شدم . قرار بود بریم خونه ی ما ..

قرار بود بهمون خوش بگذره . دوست داشتم همه مون باشیم .

کسی جاش خالی نباشه . ناراحتم ناراحتم .


نظرات 1 + ارسال نظر
Leyli چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت 20:22

عزیزممم...
ناراحت نباش دیگه...
یلدا خوشحال باش دیگه...

همه فوشش دادیم =((

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد