” جــــوانــــه “

ترک آرزو کردم ؛ رنج هستی آسان شد ...

” جــــوانــــه “

ترک آرزو کردم ؛ رنج هستی آسان شد ...

موم خشابی

ساعت ۲:۲۶ دقیقه س که دارم شروع میکنم به نوشتن .

از ساعت ۱۱ تا الان رو دور بدشانسی ام .

از عصبانیت رفتم یه تخم مرغ پختم نشستم خوردم! 

انگار داشتم با خودم لج میکردم . میگفتم بخور آره بخور تا چاق و خپلو بشی :// 

راستش میخواستم برم اپیلاسیون ولی نشد .یه موم خشابی گرفتم اقلا خودم درختای این جنگلو از ریشه بکَنَم :/

منتها بلد نبودم‌ زدم تمام پامو کبود کردم .کسی ندونه فکرای ناجور درموردم میکنه.ازساق پام تا زانوهام یه عالمه موم 

چسبیده که کنده نمیشه. عصبانیم از خودم .منو چه به این کارا ..

یکی در میون هرس کردم :| یه تیکه تمیز ، یه تیکه مو دار ..

توصیه من به همه ی عزیزان اینه که موم خشابی نگیرن .اصن موم نگیرن!!  برن آرایشگاه آقا جان.

رفتم حموم با لیف به جون خودم افتادم کنده نشد . یکم کرم مرطوب کننده زدم بهتر شد .

نتیجه اخلاقیشم این شد که وقتی کاریو بلد نیستی غلط میکنی انجامش میدی :///

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد