” جــــوانــــه “

ترک آرزو کردم ؛ رنج هستی آسان شد ...

” جــــوانــــه “

ترک آرزو کردم ؛ رنج هستی آسان شد ...

154-دستور پخت پوره سیب زمینی

با سلام .

امروز میخوام طرز تهیه پوره سیب زمینی رو آموزش بدم .

ابتدا به اندازه ی رضایت شکمتون سیب زمینی بردارید بذارید آبپز بشه .

بعدش تعدادی پیازو سیر ، هر چقدر که عشقتون میکشه  ریز کنید و بریزید تو قابلمه یا ماهیتابه تا تفت بخورن . تا اونا تفت میخورن شما سیب زمینی ها رو رنده کنید و با دستهایی که از قبل با آب و صابون شستین (خیلی مهمه ها ) سیب زمینی ها رو ورز بدین تا بهم بچسبن .

سپس به پیاز و سیر های تفت خورده اضافه کنید و بذارید سیب ها هم اندکی تفت بخورن . بعدش بریزیدشون یک ظرف و دیزایین و این حرفا

میتونین کنارش گوجه و خیار شور هم سرو کنید و سس هم جزو واجبات میباشد .

با خداحافظی .

بعدا نوشت : نیاید بگید پوره سیب زمینی که با شیر درست میشه که با کفگیر میام سراغتون . اصن چه معنی میده توی غذا شیر بریزید.

همینی که گفتم رو درست کنید حالشو ببرید . خیلیم خوشمزه س . به عنوان میان وعده ، یا نهار یا شام  =))) چه فرقی میکنه اصن -.-

153-دستور پخت

میخوام دستور پخت یک صبحانه ی خیلی خفن طور رو بهتون بدم . ممکنه بعضیا آشنایی داشته باشن . ولی برای اون دسته میگم که نمیدونن.

این صبحانه اسمش پخت پیازِ . شما میتونین صداش کنین پیاز های شناور در تخم مرغ های طلایی ..

ابتدا چند عدد پیاز ( به اندازه ی تقاضای شکم خودتون و اطرافیانتون) برمیدارید و ریز ریز میکنید . ریز ریز ها ...

بعد میریزید توی ماهیتابه تا تفت بخوره و طلایی بشه . تا اون طلایی میشه شما باید به تعداد افراد متقاضی تخم مرغ بردارید و در ظرفی بریزید و همه رو با همدیگه هم بزنید بزنید بزنید ... تا مطمئن بشین خوب هم خورده !

بعد به پیاز های تفت خورده  ، زردچوبه و نمک و اینجور چیزا اضافی کنید .یکم که با زردچوبه تفت خورد بعد تخم مرغ ها رو بهش اضافه کنید .

بذارید بپزه قشنگ ... همش بزنید .

دیگه آماده س  همین دیگه.

تا برنامه ی بعد خدا یار و نگهدارتون .

73- آشپزی در مسافرت

امروز یه خواب خیلی بد دیدم . برای اینکه دیگه نبینمش ساعت 5 صبح بیدار شدم  . دیگه خوابم نبرد ..

یکم کتاب خوندم و باز خوابیدم . هربار بیدار میشدم میدیدم پای خواهر زادم یا تو صورتمه یا تو گُرده هام =)) منم مجبور میشدم هی بچسبم به دیوار .. دیگه اواخر داشتم خفه میشدم . احتمالا امشب تو هال بخوابم . هم میتونم تا پاسی از شب بیدار بمونم و هم میتونم هر جور دلم میخواد خودمو پهن کنم و بخوابم :دی

عکس بچگیامو ینی زمانی که خیلی کوچولو بودم و نمیتونسم راه برم رو به هرکی نشون دادم گفت عه چقد شبیه خواهرزادتی ! یا خواهرزادت شبیه توعه ! منتها من ورژن دخترشم .خواهرزادم ورژن پسر =))

امروز ماکارونی درست کردم دیگه کم مونده بود بقیه رو بزنم ... وقتی بلد نیستم چیزیو درست کنم عصبانی میشم .

نمیدونستم شعله ش چقد باشه یا چرا الان ماکارونی ها چسبیدن به هم !

مامانمم که طبق معمول ...

هیچی دیگه بوش که خوبه . امیدوارم شفته نشده باشه !


*بعدا نوشت :غذام اصلا بد مزه نشده . ولی بی مزه شده ! انگار هیچ ادویه هیچی بهش نزدم .. ایشالا دفعه بعد

72-مسافرت

سالام .

من الان کرمانم . اومدم مسافرت آبجیمو خواهرزادمم باهامونن... عمه اینا (که خدمتتون عرض کرده بودم) از کرمان برگشتن حالا ما اومدیم .. البته خبر دار شدیم نه تنها بهشون خوش نگذشته که بدم گذشته =)) فک و فامیلی دعواشون شده بود اساسی .. (به انگشت کوچیکم !)

بین راه رفتیم شهر آباء و اجدادیمون :دی ..خونه ی عمو کوچیکه اونجاست. یه پسر داره اسمش کارنِ ! شیش ماهشه . یه پسر فوق العاده کُپُل به وزن ده کیلو :|(همگی بگین ماشالا) 

ازونایی که از شدت تپلی دست و پاشون چین میخوره لُپاشم آویزون بود (همگی بزنین به تخته :دی)

ینی اگه پنج دقیقه بغلش میکردی یکساعت کمرتو میگرفتی :دی اصنم اغراق نمیکنم .

هیچی دیگه از دیشب تا امروز ظهر پیششون بودیم . چند تا فیلم و سریال برای زن عموم ریختم تو هاردشون . بعد عموم گفت یه عالمه فیلم تو هارده برای خودت بریز .. برای مشتری ها گرفتم . (مغازه کامپیوتری داره ) خلاصه بیش از دویست تا فیلم و انیمیشن ریختم . الان خر کیفم.

به مدت یکسال شایدم بیشتر تامینم دیگه :دی

از الان به بعد  اگه خالم صبح ها حتی با یه فلش پر بیاد خونمون تحویلش نمیگیرم  کوپنش سوخته !

متاسفانه فیلم خارجی نگاه نمیکنه وگرنه براش میریختم . بین فیلما یکدونشم ایرانی نیست خداروشکر .

راستی !

روزی که قرار بود راه بیوفتیم و بیایم کرمان آشپزی کردم . چی درست کردم ؟ سمبوسه !

خیلی خوب شده بود. میام اینجا میگم تشویقم کنین چون بعد بیست سال تازه دارم آشپزی میکنم =))

سه تا سمبوسه هم برای آبجیم کنار گذاشتم .

وارد جاده که شدیم یه مدت که گذشت گفتم راستی برات سمبوسه کنار گذاشتم . خلاصه خورد و اولین لقمه ای که خورد برگشت گفت چقددد خوشمزس !! اصن مگه منو میدیدی ؟ رو  ابرا بودم .. هر سه تا رو دو لُپی زد بر بدن ..

زین پس منو ثنا آشپز صدا کنین !

راستی دختر عمو فیس فیسی دوران راهنمایی کلاس آشپزی رفته بوده . الان هی از آشپزیش تعریف میکنن . اونم طبقه بالا خونشون رو آموزشگاه آشپزی کرده . ( بازم به انگشت کوچیکم !) فک نکنین حسودی میکنم (میکنم ! میکنم !)

همسن خودمه . اصلانم خیلی ازش بدم میاد . غذاهاشم همیشه تند بس فلفل میزنه ..

همگی تو کامنت بنویسین ما هم ازش بدمون میاد


و من الله توفیق . اودافظ


68- کشک و بادمجان

منتظر بودم یه روز از خواب بیدارم شم  و بیام اینجا بنویسم : از صبحه غذا رو گذاشتم رو گاز و فلان .. خلاصه ادای مامانای آشپز رو در بیارم .

تنها آشپزی که کردم درست کردن کتلت و کوکو بوده  که از عهده همه برمیاد .اما امروز کشک و بادمجون درست کردم و اینجا بود که فهمیدم اصلا کار کسل کننده ای نیست .مخصوصا وقتی بوی غذا تو خونه میپیچه اون وقت میشی بهترین دختر دنیا ..

فردا قرمه سبزی درست میکنم باشه ؟


باز نیایین بگین برای شروع این کارو نکن و اینا ... بذارین اگه گند میزنم اساسی بزنم !