” جــــوانــــه “

ترک آرزو کردم ؛ رنج هستی آسان شد ...

” جــــوانــــه “

ترک آرزو کردم ؛ رنج هستی آسان شد ...

157-تلگرام نویس شدم

آقااا =))) یه چیزی میگم به شرط اینکه فوش نخورم !

منم تلگرام نویس شدم (تُف تو عصر ارتباطات )

ولی ولی ! هنوزم وبلاگ نویس هستم . ینی اینجا قطعا مینویسم.

بعلههه بازدید برای عموم آزاد است ! 

تفکیک جنسیتی هم نداریم=)))

خلاااصه! اگه دلتون خواست جوین بشید اگرم نخواست جوین نشید!چون من الان یدونه ممبر دارم (اگه تا الان نرفته باشه) 

 ولی با وجود همون یدونه مینویسم  ، باهاش حرفم میزنم .. اصلا از رووو نمیرم ینی.همچنان سنگرو حفظ کردم =)))حالا بیشتر راجب یکدانه ممبرم میگم براتون =)))

برین اون گوشه وبلاگ نوشته دیگه .. قسمت بیو؟؟ ها؟

اره همون ! برید همونجا نوشته . خودم یادم نمیاد چه چرتو پرتی زدم اسم کانالو !


پی نوشت وسوسه انگیز: اگه نیایین ضرر کردین آ .. من یه عالمه خاطره خوابگاهی دارمآ ..میطلبه اونجا با استیکرای اونجا بنویسم.دیگه دیگههه

69-از سری روزهای خوب من

خب یکی دو روزی اینجا چیزی ننوشتم الان احساس عذاب وجدان دارم :دی

فاطمه برام یه موزیکی فرستاده که دانشمندان گفتن آرامش بخش ترین موسیقی جهانه و با گوش دادنش تپش قلب انسان به 50 بار در دقیقه میرسه.که نزدیک به میزان تپش در خوابه . اسمش هست Weightless .

خب از بس فِس فِس کردم موزیک تموم شد ولی من هنو تایپ نکردم . اصن یادم رفت چی میخواستم بگم. 

الان بابام اومد گفت بسه دیگه بگیر بخواب برق اتاقتو خاموش کن ما نمیتونیم بخوابیم . فقط نگاش کردم . خودش درو بست رفت =))

الان دیگه نور اذیتشون نمیکنه منم میتونم تا پاسی از شب بنویسم :|

*

موضوع دیگه اینکه کی این موقع شب گشنش میشه ؟ من دیگه شورشو در آوردم ..

*

گاهی وقتا تعداد پیام های دریافتی از بعضی دوستانم در تلگرام اونقدر زیاد میشه که نمیتونم جوابشونو بدم .یا نمیتونم حالشونو بپرسم . این میشه که هی میپرسن کجایی؟ چرا نیستی ؟ثنا کوش؟چرا هیچ وقت نیس ؟ 

بخاطر اینه ک دوس ندارم زیاد وقتمو تو تلگرام صرف کنم.فقط جواب کسایی رو میدم ک خیلی خیلی مهمن برام . 

پیام های بقیه رو چند روز بعد باز میکنم . 

اینستا هم خیلی کم میرم.شاید چند روز بگذره پنج دقیقه برم  مثلا.

من با وجود اینکه شخصیتی کاملا تک بُعدی دارم اما سعی دارم چندتا کارو همزمان انجام بدم.دوست داشتم یک شبانه روز بجای 24 ساعت 48 ساعت میبود که من به همه کارام راحت میرسیدم .

*

امروز منو آبجیم از وضعیت آشفته آشپزخونه حرص میخوردیم . آشپزخونه قلب خونه س . مامانم در طول زندگیش اینقد ظروف و وسیله گرفته که نمیدونه کجا جاشون بده . از طرفی اصلا نمیتونه چیزیو مرتب بذاره .. شلخته س !

هر چیزیو تو شیش تا ظرف و پلاستیک و ... جا میده !

یه پلاستیک باز میکنی میبینی توش ده تا پلاستیک دیگه م هست .چند وقت پیش چندتا از کابینتا ریختم بیرون . شروع کردم ب مرتب کردن.براتون گفته بودم . امروزم چندتا کابینت دیگه رو ریختم بیرون .

سلیقه م تو چیدمان خیلی خوبه . موقع چیدن ظروف و وسایل آشپزخونه فقط به این فکر نمیکنم که چجوری جا بدمشون .در واقع فکر میکنم که چجوری بذارم که دردسترس باشه و جای کمتری اشغال کنه و حتی جلوه ی خوبی داشته باشه ...

برای چیدمان تحلیل میکنم . کیا این کارو میکنن ؟

مامانم که انصافا خیلی کیف میکنه ! هی میگه همیشه ازین کارا بکن . . . بعد خودش میره cuiz of kings بازی میکنه :|

نمیدونم چرا احساس خواب ندارم اصلا .