” جــــوانــــه “

ترک آرزو کردم ؛ رنج هستی آسان شد ...

” جــــوانــــه “

ترک آرزو کردم ؛ رنج هستی آسان شد ...

112- من آمده ام به به ! من آمده اممسافرت

سآلآم 

من‌ برگشتم به شهر خودمون . و الان روی تخت خودم راحت لم دادم بدون اینکه شالی روی سرم باشه یا چادری دور خودم گرفته باشم .. 

هوا هم بسی خنک و دلنشین .

البته نگم براتون که توی اتوبوس جون دادم ! واقعا جون دادم هآ..

خیلی بد بود خیلی .. پاهام سنگینی میکرد دلم میخواست قطعشون کنم . بعضیا نمیدونن سنگینی ینی چی . شما میدونید؟

به هر طریقی که بگی روی صندلی نشستم تا خوب بشن اما نشد.

این درد از یک طرف ، درد دیگه از طرف دیگه ..

گوشام هوا گرفت .. از دردِ گوش ، دلم میخواست داد بزنم اما همه خواب بودن . بیدار میشدن ..

تنها شانسی که توی زندگیم اوردم این بود که بابام دو ماه پیش بهم آدامس عسلی داد :||| اونم مغازه دار به جای پول خورد بهش داده بود .. منم‌انداختمش تو کیفم گفتم به درد جاده میخوره .

اخه ادامس عسلی هم شد آدامس؟؟؟

این شد که چهار پنج تا آدامس دیشب خوردم اما گوشام همچنان درد میکرد . اما بهتر شده بود .

وقتی رسیدم خونه انتظار یه خونه ی تر و‌تمیز رو داشتم !

اما با یک آشفته بازار روبرو شدم ..

مبلا وسط خونه ولو .. فرشی نبود :| بابا فرشا رو داده بود قالیشویی ... اتاق منو بگووو ! 

با خاک یکسان شده بود . چون پدر پنجره اتاق منو باز گذاشته بود.

من هنوز اتاقو تمیز نکردم .

تنها کاری که انجام دادم این بود که تا تونستم خوابیدم بعدم رفتم حموم ! بعدم خونه پدربزرگ رفتیم .

مخملی رو دیدم دلم غش و ضعف رفت . خیلی دلم براش تنگ شده بود ‌.هی نگاش میکردم هی تو دلم ده بار میگفتم ماشالا ..

میترسیدم مثه دفعه قبل چشمش کنم !

بعدم اومدیم خونه ، پدر شام درست کرده بود ، عموم اومد پیشمون .. منم سیب زمینی سرخ کردمو به مخملی شام دادم .

ظرفارم شستم متاسفانه ›___‹

دیگه اینکه بعد از ظهری خواب بدی دیدم . خواب خونواده پدری که داشتن عقده هاشونو روی من خالی میکردن !

واقعا حس کردم توی خواب دلم شکست .. 

ظهری یکم زبان خوندم . الانم میخونم و بعدم لالا ..

شب بخیر