” جــــوانــــه “

ترک آرزو کردم ؛ رنج هستی آسان شد ...

” جــــوانــــه “

ترک آرزو کردم ؛ رنج هستی آسان شد ...

137-زندگی مشترک

اینایی که تازه ازدواج میکنن رو دیدین؟ در دوران نامزی و عقد  و فلان .. همینکه مَرده وارد زندگی خانومه میشه ، خانومه شروع میکنه به گذاشتن عکسای شوهرش روی پروفایلش . . . ینی آقا ما شوهر داریم .

بعد حالا تصور کن اینا دعواشون بشه یا سر یه چیزی قهر کنن ‌.

چه اتفاقی میوفته ؟ خانومه میره عکس شوهرشو از روی پروفایلش برمیداره (ینی باهات قهرم) . 

اون مدتی که عکس شوهره نیست میفهمی هنوز از دست هم دلخورن . خانومه عکسای دپ میذاره .. تکست های غمگین میذاره . بعد که آشتی میکنن دوباره عکسای شوهرشو میذاره ‌.

میگه اقامون فلانه .آقامون دنیامه (با صدای ظریف بخونید).. نباشه نیستم واز این قبیل کارای سوم دبیرستانی =))

بعد این چرخه همچنان ادامه داره . ینی ما میتونیم تایم قهر و آشتی این دو نفرو بفهمیم . بعد آقاهه که غیرت داره . کلا هیچ وقت که نمیاد عکس زنشو بذاره پروفایلش ! 

غیرتم که نداشته باشه عقل که داره .. اگه عکس زنشو بذاره موجی از پیام ها میاد با این مضمون :

+ ای زن ذلیل بیچاره 

+ ای زن ندیده ..

+ حالا زن گرفتی چرا هول کردی 

+ ینی خاک تو سرت ابهت نداری 

+ آبروی هرچی مرده بردی ! 

+ تو دیگه از ما نیستی و .. فلان =))

و اینجوری میشه که مرد فکر اینجاهاشو میکنه و همچین خبطی نمیکنه . بجا این جنگولک بازیای بچگونه به زنش میگه ”دوستت دارم “ .. و یه عالمه محبت میپراکند .خانومه هم کلی کیف میکنه .

ولی وقتی که دوران نامزی و عقد تموم میشه و این دو زوج ازدواج میکنن و میرن زیر یک سقف دیگه از این خبرا نیست . اگرم باشه همون چند ماهه اوله ! بعد کم کم با ماهیت هم اشنا میشن .. اختلاف عقیده و سلیقه و فرهنگی و همه اینا خودشو نشون میده . و کلی دغدغه فکری و کلی قرض و وام و اینجور چیزا دارن که یادشون میره دو سه ماه پیش همه جا آقامون خانومم میکردن تا همه عالم بفهمن این دوتا چقد خوشبختن .

بعدش مورد داشتیم دو طرف که اینقد عاشق هم بودن و آقاهه برای اشکای خانومه تلف میشده ، وقتی میرن زیر یک سقف ، اقاهه به انگشت کوچیکشم نیست که خانومش ازش دلخوره .

خسته س پا میشه میره میخوابه ! 

براش مهم نیس خانومه امروز قهره رفته روی کاناپه خوابیده.

این وقت شب حوصله منت کشی نداره چون باید زود بخوابه ، صبح زود بره سرکار ...

این میشه که این خانومی که تا چند ماهه پیش نوایِ آقامون آقامونش گوش فلک رو کر میکرد ، الان سرخورده س و فکر میکنه شوهرش دوستش نداره و این عواقب داره 

این داستان ادامه دارد ..‌

بگم بر اساس واقعیته ؟ مورد داشتیمآ...



123-دانشگاه

یه کتاب فروشی دست دوم تو شهرمون پیدا کردم ! 

پررر کتاب بودآ ‌.. من که خوره کتابم ازین به بعد جامو اونجا میندازم ! چی میگم من .. :/

منظورم اینه ازین به بعد جام اونجاست !

دیگه حوصله ندارم نصف پولمو بدم برای کتاب :| خیلی پولدارم؟

خیلی خفنم؟ نع ! بنابراین میرم کتاب دست دوم میخرم در حد نو ! تا حالا نخریدم . فلذا قصد دارم بخرم ببینم چی میشه ..

اخه اخلاق من جوریه که اگه یذره جلد کتابِ نو ، تا خورده باشه نمیخرمش ! تا این حد .. بعد حتی اگه بخرمش بدم میاد بخونمش.

بنابراین نمیفهمم رو چه حسابی میخوام کتاب دست دوم بخرم!

ببینید یه اخلاقای بدی دارم که اگه بخوام بنویسم طومار میشه. 


دلم میخواست خیلی پولدار میبودم . اگه پولدار بودم قطعا برای گوشیم که داغون شده حرص نمیخوردم :|

تمام سیستمش ریخته بهم رو مخمه ! 

فعلا نمیتونم عوضش کنم ! شاید یکی دوماه دیگه یه فکری بکنم.

بیایین تو کامنت بنویسین چه مدل گوشی خوبه ! زود باشین ..

من الان عصبانی م !

از یه طرفم استرس دانشگاهو دارم .

وقتی از کرمان اومدم ، مرخصی نگرفتم . سرمو انداختم پائین اومدم. دقیقا همون کاری که مسئوله گفت کردم :|

الان میبینم پونزدهم انتخاب واحده ! نتایج کنکورم معلوم نیس کی میاد .. خب مثلا من انتخاب واحد کنم بعد کنکورم قبول بشم.بعد اونوقت چی میشه؟ تکلیف اون شهریه های بی صحاب چی میشه ؟


یا اصن اینو بگو کدوم بلانسبت .. استغفرالله ! کی گفته عروسیتو بندازی شهریور .. نفهم ؟  (نصف استرسم سر اینه که دقیقا اون لحظه که انتخاب واحده ، من وسط عروسی دارم قر میدم )

ببخشید !

آهای دانشجوهای عزیز و باتجربه ! بیایید به منِ بی نوا بگید قضیه از چه قراره و من باید چیکار‌کنم .آفرین.



بعدا نوشت : من فردا بیام ببینم کسی کامنت نزده و جواب سوالامو نداده ، بلاگ اسکای رو به آتیش میکشم . ببین کی گفتم!

86-عروسی

امشب که رفتیم‌ عروسی ، تالار خیلی خفن بود ..

تازه ازون خفن تر ، خانواده عروس بودن که فکر کنم خیلی پولدار بودن . مثلا مادر عروس یه سرویس طلا و ده تا انگشتر به دخترش داد .. تازه عروس لباسشو ۱۰میلیون خریده بود .

لباسش‌ از لباسای دیگه فوق العاده تر نبود .اما چون دست دوز بود قیمتش بالا بود .

ما از فامیلای دور داماد بودیم .‌ من هیچکی رو نمیشناختم از فامیلای داماد =))) به غیر از خاله های خودم البته .

زن پسر خالمم اومد با ما سلام و علیک کرد .دلم براش میسوزه . بنظرم لیاقتش خیلی بیشتر از پسر خالمه !

اون شبو یادمه که یکی از خاله هام خیلی محتاطانه بهم گفت یه چیزی بهت میگم . آروم باش ، قشنگ فکراتو بکن !

بهم گفت دوتا خواستگار داری ! یکیش پسرخالم بود .

خیلی داغ کردم ! خیلی خیلی ..

گفتم دیگه حرفشو جلو من‌ نزن ! 

خالمم گفت اکی . پس من به مامانت خبر میدم .

مامانم وقتی جواب منو فهمید گفت احسنت :|

بعد از یه مدت که فهمیدم پسرخالم با دختر عموش عقد کرده نفس راحت کشیدم .‌..

ولی دختره ، بنظرم خیلی دختر خوبیه . با اینکه تا حالا باهاش هم صحبت نشدم .‌.

امشبم پسر خالمو دیدم .دم در خروجی‌ تالار، یک ثانیه چشم تو چشم شدیم‌ ، خودمو زدم‌به کوچه علی چپ ! 

دیدم اومد طرف منو آبجیم گفت دختر خاله ماشینتون اونجاس :/

برین تو ماشین‌ !!

فکر کنم‌غیرتی شده بود . خب‌‌ به انگشت کوچیکم :/ 

فردا هم قراره برم برای عروسیش‌که توی شهریور لباس بخرم.

دوست دارم‌‌ رنگش زرشکی باشه ، گیپور هم داشته باشه :/

همین دیگه شب بخیر