” جــــوانــــه “

ترک آرزو کردم ؛ رنج هستی آسان شد ...

” جــــوانــــه “

ترک آرزو کردم ؛ رنج هستی آسان شد ...

139-وبلاگ من

اکثر خواننده های وبلاگم خاموشن ! خاموش میان ، خاموش میرن..

اِهِنّی اوهونّی .. هیچ صدایی ازشون در نمیاد ! 

آروم و مؤدب میان میخونن میرن . 

ولی من عاشق اون دسته از خواننده های همیشگی ام .

حالا قهر نکنین عاشق شمام هستم بابا =)))

زرتی قهر میکنن .والا ..


99-مجازی های دوست داشتنی

امروز خیلی کار انجام دادم . لباسایی که دیشب تو ماشین لباسشویی انداختیمو جمع کردم ، تا کردم . کل خونه رو جارو کردم . ظرفا رو شستم ، غذا درست کردم . مامان بابامم بیرون ،  دنبال کاراشون بودن . از اینکه عین کشتی چسب ، به زمین نچسبیدم و کلی کار کردم از خودم راضیم !

خب میدونین این کارا بهم حس خوبی میده . به این فکر میکنم که هر چی که باشه از الکی نشستن و اطرافو تماشا کردن بهتره !

من اگه این کارا رو نمیکردم میرفتم تو تلگرام جواب دوستامو میدادم . و کلی وقتم میرفت .

الان دلم میخواد فیلم ببینم . بعد زبان بخونم .. ساعتای 5 میرم حموم . بعدم ساکمو جمع میکنم . کتاب میخونم بعدم میریم که بریم .

*

دوتا شخصیت مجازی بمن یاد دادن که توی هر کاری سرک بکشم ! این یعنی چی ؟ میگم بهتون .

اول اجازه بدین اون دوتا شخصیت رو معرفی کنم .

یکی حمیدرضا نیرومند مدیر سایت آفتابگردان . با خوندن مطالب سایتش به این پی میبرین که چقدر دنبال اینه که از همه چی سر در بیاره .

توی هر رشته ای تحصیل کنه و چقدر آدم حسابیه !

استاد دانشگاهه ، کارش با کامپیوتره ! زبانم تدریس میکنه .. فرانسه هم میخونه . روانشناسی هم همینطور ..حتی عربی هم !

در صورتی که اینا هیچ ربطی بهم ندارن . کاملا درک میکنم این آدم میخواد از تک تک روزهای زندگیش فیض ببره .

یکی دیگه هم ثنا خانومیان . وبلاگی که همیشه دنبالش میکنم . گرچه جدیدا کمتر مینویسه ..

اما دقیقا یکی از شخصیت هاست که از تک تک لحظه هاش استفاده میکنه و چیزای جدید و تجربه های جدیدی رو کسب میکنه ..

من به این جور شخصیت ها میبالم .. یعنی هیچ چیزی نمیتونه جلوی پیشرفتشونو بگیره .. و همش دنبال اینن که بیاموزن !

نمیتونین درک کنین چه تاثیر مثبتی روی من گذاشتن ..

یه کف مرتب به افتخارشون

60-روانشناس روانی

همش دنبال تابستون بودم که تفریح کنم . بیا اینم تابستون .. 

روز تا غروب پای لپ تاپم !! نه ورزش نه نقاشی نه مطالعه . من داشتم زبان انگلیسی میخوندم نمیدونم چیشد که دیگه نخوندم .

به شدت با بحران های این چنینی رو به روام .بخاطر اینکه نمیدونم چجوری ساعات روزمو تنظیم کنم .در روز چندتا فیلم ببینم . چندتا پست بذارم وبلاگم . چجوری تایمم رو به بقیه کارا اختصاص بدم . چجوری انگیزه ایجاد کنم که از تک تک لحظه هام استفاده کنم .

گاهی وقتا دلم برای خودم میسوزه میگم بیچاره همش 20 سالته ! (آبان 21 سالم تکمیل میشه ) فعلا سنمو میگم 20

چند سال دیگه میگم عی وای تو 20 سالگی چه کارایی که میتونستم و نکردم .چه فرصت هایی رو از دست دادم .همین الانش دارم افسوس میخورم .به شدت احساس میکنم باید برم پیش یه روانشناس که یکی محکم بزنه تو گوشم بگه 20 سالگیت فقط یه بار تکرار میشه !

منم یکی محکم بزنم تو گوشش بگم خیلی وحشی شدی تازگیا ! چخه ، چخه ...

بعدشم در حالی که متهوع ( متحول ) شدم بیام خونه و برنامه ریزی کنم !

فحش دادن به اجداد روانشناسم بذارم تو صدر جدول ! و بعد به بقیه کارام بپردازم .. 

احساس میکنم بعضی وقتا زیادی دارم چرتو پرت میگم. شما نظری ندارین ؟

59-خواب های ثنا

یعنی یکی اینجا نیس به من بگه بچه برو بخواب ؟ نبود ؟ بعله مثل اینکه نیس .

چند شب پیش با دوستم فاطمه چت میکردم . خیلی چرتو پرت میگفتیمو میخندیدم .فاطمه عادت داره از چتامون اسکرین شات میگیره و میذاره استوری اینستاگرام . دیدم خیلی کار قشنگیه منم انجام دادم =))

بمن گفت فقط یه جوری اسکرین بگیری که محتوا رو به مخاطب برسونه .. منم هرکاری کردم نتونستم کمتر از 4 تا اسکرین بگیرم 

بهش گفتم هر چهارتا رو میذارم استوری تا همه با هویت کثیف ما آشنا بشن =)).البته جاهایی از چت رو که به ضرر خودم بود رو پاک کردم . میدونم خیلی خبیثم! یه جا فاطمه بمن یه حرفی زد منم بهش گفتم عمته !! 

وقتی اسکرین گرفتم این قسمتم توش بود . گذاشتمش استوری .وقتی نگاه کردم دیدم پسر عمم استوری رو دیده !

 خب میدونین وقتی من به دوستم گفتم عمته . پسر عمم فکر میکنه لابد دوستمم بمن میگه عمته !

واسه همین فهمیدم که ناراحت شده . البته بمن که چیزی نگفت . ولی وقتی شبش دیدم اومده تو خوابم فهمیدم واسه چیه

*

*

امشب که خوابیدم حتما سعی میکنم خوابامو به خاطر داشته باشم که صبح براتون تعریف کنم.اسم وبلاگم زین پس از کیک بادمجونی به ثنا و خواباش تغییر خواهد کرد.

بخوابم دیگه . شب بخیر