” جــــوانــــه “

ترک آرزو کردم ؛ رنج هستی آسان شد ...

” جــــوانــــه “

ترک آرزو کردم ؛ رنج هستی آسان شد ...

غیرعادی

دستی به سرم میکشم و خودم را مجبور میکنم تا کلمات آشفته ی ذهنم را از آنجا به اینجا منتقل کنم .روی گزینه ی انتشار ضربه ای بزنم و وبلاگ را ببندم و بروم پی کارم .

باید زودتر ماشه ی ذهن خواب رفته ام را میکشیدم .جور آشفتگی های ذهنی ام را تن خسته ام میکشد . عادت دارد .سالهاست که اینگونه دوام آورده است آخر چاره ی دیگری ندارد .

نمیتوانم که دستم را وارد کاسه ی سرم کنم و مغزم را بکشم بیرون و بکوبانم به دیوار ..

مجبورم تحمل کنم . 

باید بگویم با تمام این احوالات حالم خوب است و دلخوشی های دارم . زنده م به خاطره ای که گذشت ..

همچنان تا این خاطره از سرم بی افتد و به زندگی عادی برگردم حالم خوش است .


کاش همیشه زندگی هامان همینقدر غیرعادی خوش باشد.

...

چشم های منتظر به پیچ جاده

دلهره های دل پاک و ساده

پنجره ی باز و‌ غروب پائیز

نم نم بارون تو‌ خیابون خیس

دانشجوهای گرامی توجه توجه

سلام.ضمن تبریک و تهنیت بابت ورود به فصل زیبای امتحانات باید خدمتتان عارض شوم که ..


اممم باید خدمتتان عارض شوم که اگر پا دارید ، حتما کفش هم دارید .و اگر کفش ندارید ان شاالله خدا به شما ببخشد ..

ولی اگر کفش دارید بدانید و آگاه باشید که باید این ایام را از سر بگذرانید و همه چی را به کفش چپ تان بگیرید .

گرچه اکنون که دارم این خزعبلات ذهن خاک خورده ام را برای شما مینویسم از ترس امتحانی که یک ساعتو نیم دیگر دارم به خودم ..

بعله به خودم لعنت میفرستم که چرا فرجه ها را پشت گوش انداخته م و اکنون این چنین در گل مانده ام .

استرس در تمام مویرگ هایم جاریست ..

لعنت به هرچی آزمایشگاه که اندازه درس چهار واحدی از آدم انرژی میگیرد . لعنت!

نفس آده

کامیار عکس منو از توی گوشی مامانش میاره ، بعد میگیره جلو صورتم میگه ” آده ، آده “

آده یعنی خاله =))

بعد عاشق آهنگ پلنگه پلنگه چش قشنگه س ..

گوشی مامانشو برمیداره صاف میزنه رو همین آهنگ ..

بچه ها موجودات کوچولو و دوست داشتنی هستن . زندگی با همینا زیبا میشه ..


چرا؟

میشینم تو پارک رفتن آدما رو تماشا میکنم .به آسمون خیره میشم و باد میوزه ..

من کجام؟ چرا اینجا هستم ؟از مرگ میترسم ؟ 

سال پیش شایدم دوسال پیش یه کلیپی دیدم که اشکمو در اورد .کلیپ از گوشیم پاک شد امشب اتفاقی تو اینترنت پیداش کردم.

لینکشو میذارم براتون .واقعا حیفه نبینید ..

عجیب بود!! عجیب ..


تنها چیزی که اون لحظه از ذهنم گذشت این بود که من الان کجای این جهان به این عظمت و بزرگی هستم؟ 

من دارم چیکار میکنم ؟ چرا هستم ؟ وقتی با دید وسیع تری به این موضوع نگاه کنی همه چی برات راحت تر هضم میشه .

من چراهای زیادی تو ذهنمه ..


نیچه میگه ”کسی که چرایِ زندگی را یافته ، با هر چگونگی ای نیز خواهد ساخت“

لینک :

http://tamasha.com/v/4DD4