لیلی تو وبش پستی نوشت که حول محور سیگار بود .
اعتراف کردن کلا برام سنگینه ولی جدیدا زدم به در بی خیالی ..
و اگه بگم باعثُ بانیش لیلی خودمونه باور نمیکنین :)))
خب بهم گفت نباید از اینکه اینجا حرفای تلخ بزنم خجالت بکشم یا بترسم .. من حرفشو اینجور برداشت کردم که عزیزم هرچی دوس داری بگو اینجا خونه ی دوم توعه ! چه حرف تلخ ، چه شیرین ، چه راز هایی از لایه لایه ی زندگیت ، همه رو بریز وسط همگی فیض ببریم =))
نمیخوام بگم تغییر کردم ولی کردم . جسورتر ، رهاتر ، بی پروا تر .. شدم . هر اسمی میشه روی این موضوع گذاشت .
کارهایی که شاید یک اپسیلون هم احتمال انجام دادنشون نبود ، الان دارم انجام میدم ..کارهایی که الان تو جامعه ی ما عادی شده ولی برای من شخصا یه غول بزرگه .
خب الان میخوام اعتراف کنم .اون شبی منو بهرخ و فاطمه بیرون بودیم بعد که تو کافه شام خوردیم ، منو بهرخ تصمیم گرفتیم سیگار بکشیم . صرفا جهت کنجکاوی ..من که واقعا روم نمیشد برم سیگار بگیرم حس بدی نسبت بهش دارم .بهرخ رفت دو نخ سیگار گرفت بعد اومد بیرون . فاطمه رفت از همونجا کبریت گرفت :||
مرده به فاطی گفت میخوایین روشن کنین ؟؟ :))))
خب خیلی ضایع بود . ولی خب رفتیم یه جا روشن کنیم . من بلد نبودم میگفتماز کدوم طرف باید روشنش کرد :))
بهرخ میگفت عه خاک تو سرت کنن همینم بلد نیستی ؟
خلاصه منروشن کردم دو پک زدم پرتش کردم اونور . دود تو ریه هام پیچید حالمو بد کرد . حس خفگی داشتم .
بهرخ چش سفید ولی میکشید .خب این یکی از کارایی که از من بعید بود و انجامش دادم .گرچه خوشم نیومد .حتی از دست گرفتن سیگارم خوشم نمیاد .واقعا بیشتر از دو پک نکشیدم :( خداوند مرا ببخشاید ..
یه چی بگم ؟ این عاطی هرکیو میبینه میگه لینک کانال ثنا رو داری؟؟؟ چجوری بزنمش مرگش طبیعی جلوه کنه !!!
چند بار گفتم نگو ؟ چرا گوش نمیده؟
ثنابانوجان...
راجع برداشتت از حرف من باید بگم به غایت درست برداشت کردی و دقیقاااا همین منظورم بود...
اینجا خونهاته و قوانین تو توش حاکمه...
آدم تو خونه خودش راحت نباشه کجا راحت باشه؟ :))
_
_
درمورد شیطنت اخیرتم باید بگم که راستش با این که شهاب دوستداشت سیگار بکشم ولی هیچ وقت سراغش نرفتم. روزایی بودن که دوستداشتم صرفا تجربهاش کنم ولی هیچوقت شجاعتشُ نداشتم...
نمیخوام بابت کاری که کردی تحسینت کنم چون فکر میکنم اشتباهه ولی این که داری سعی میکنی وارد منطقه ممنوعه زندگیت بشی و چیزای جدیدُ تجربه کنی ستودنیه...
این حرفای تو منو ده برابر شجاع میکنه :))
خب پس منم خونه ی راحت و امن خودمو پیدا کردم.من فکر میکنم سیگار اگه بحثش جدی بود منم نمیکشیدم چون میدونستم که علاقه ای ندارم .در حد کل کل و رو کم کنی با یکی از دوستام بود که نتیجه ش بازنده بودن من شد .
ولی اره گاهی وقتا باید جلو یه سری ترس ها و غول ها ایستاد تا بفهمی واقعا چیز خاصی نبودن.