رفتم سایت سازمان سنجش دیدم زده نتایج کنکور 96 .. کف و تف قاطی کردم ! در کسری از ثانیه دل پیچه گرفتم . قلبم هزار تا میزد ...
تموم بدنم لمس شده بود . با بدبختی رفتم دستشویی . بعد که برگشتم رتبه مو نگاه کردم . خب آروم شدم ! بخاطر اینکه تمیز ر*ی*د*ه بودم
با وجود برام خیلی مهم بود ولی زیاد خودمو سرزنش نکردم !
اتفاقیه که افتاده دیگه نمیتونم تغییرش بدم . احتمالا برگردم کرمان . ولی با این حال آزاد انتخاب رشته میکنم .
لطف دوستان خیلی بالاس .هزار ساله منو فراموش کردن ولی یادشونه که امسال کنکور دادم .
شما تصور کن وقتی مامان بزرگم میپرسه نتایجت کی میاد از بقیه چه انتظاری میره !
دیشبم با اتوبوس VIP اومدیم بیرجند . خیلی خفن بود اتوبوسش . جلو هر صندلی یه تلوزیون کوچولو بود.. هدفون دادن بهمون !
روشنش کردم فیلم و آهنگ و بازی داشت .حتی به اینترنتم وصل میشد.
خوابم نمیبرد .دوتا فیلم دیدم . یکی به اسم نامحدود و اون یکی خشم و هیاهو به کارگردانی و نویسندگی هومن سیدی !
بعدم خواستم بیهوش بشم تموم بدنم سنگینی میکرد و در کل بخاطر همین خیلی بهم سخت گذشت .
من تو عمرم دوبار با اتوبوبس سفر کردم . یبار سال دوم بیرستان که رفتیم شلمچه !
یکی دیگه هم همین پارسال بود که تعطیلات شد ، از کرمان با اتوبوس برگشتم شهرمون .خیلی اتوبوس داغونی بود ..
بابام نمیتونست بیاد دنبالم.
بعد دیگه اینکه هیچ جا خونه آدم نمیشه . خب ؟
اگه خاله م و شوهرخالم منو نگه داشتن که پیششون بمونم خودمو دار میزنم باشه ؟ میام همینجا دار میزنم .
الان که همه دارن راجب کنکور مینویسن بذارین منم بنویسم . از نظر من کنکور یه سوسک پروازی زشت و سیاه و بالداره که به هر طریقی میاد روی سر و هیکل آدم میشینه .. اونوقته که از ته حلقت جیغ میکشی که لوزالمعدت دیده میشه ! این دقیقا مشابه صحنه ایه که نتایج میاد.
دیشب توصیه های لازمو به دوستم کردم .
بهش گفتم آب زیاد بردار چون اونجا آب قطعه
آب که برداشتی دستمالم بردار که خودتو پاک کنی . بو نگیری همونجا ...
اگه بهتون آبمیوه دادن (که نمیدن) یادت باشه حتما عارق بزنی .
واسه صبحانه تخم مرغ آبپز بخور و برو سر جلسه . *هاااا* کن تو صورت بقیه . هرچی داوطلب کمتر بشه نتیجه کنکور بهتر میشه.
*
*پیشاپیش از اینکه حالتون بد شد احساس خرسندی میکنم .
*
منم کنکور دادم چون میخواستم تو شهر خودم باشم اما امیدی ندارم .فک کنم باید برگردم و رشتمو ادامه بدم ... مطمئن نیستم ولی !
یه نور امیدی همچنان هست .امروز سر جلسه دستشوییم گرفت . تمام امعاء و احشا بدنم شروع به فعالیت کردن مخصوصا معده و روده ی عزیزم که منو تو این مسیر همراهی کردن . ازشون سپاسگذارم.
بعد که از جلسه اومدم بیرون یه عالمه مامان و بابا دیدم که چسبیده بودن به میله ها تا بچه هاشون بیان . اونم تو گرمای شهر ما که آدم پوست میندازه .. بنظرم کار مسخره ایه و فقط سد معبر میکنن . بشینین تو ماشین کولرو روشن کنین . از یه ساعت قبلم به میله ها نچسبین !
بعد که داشتم با بدبختی خودمو از سیل جمعیت مامان و باباها عبور میدادم دیدم یه مامانه داره با تلفن حرف میزنه . منو که دید گفت کم کم دارن از سر جلسه میان بیرون ولی قیافه ها همه دپرسه
از حرفش خندم گرفت . یکم منتظر موندم بابام اومد سریع پریدم تو ماشین . بابا میخواست برای نهار مرغ کنتاکی یا کباب بگیره که من با هردوش مخالف بودم. گفتم سالادالویه برای من بگیره . بابا مرغ کنتاکی گرفت . منم تا اومدم سالاد الویه رو بخورم دیدم تاریخ مصرفش گذشته .اولین شکست زندگیمو همینجا خوردم .پنج قاشق مرغ و برنج خوردم و رفتم . . .اصلا میل به مرغ نداشتم ولی خیلی گشنم بود. کیک و رانی که سر جلسه نخوردمو ، خوردم .
بعدشم خوابیدم .
بعد بیدار شدم از بس دل ضعفه داشتم کباب لقمه خوردم ..
همین دیگه .برم فیلم ببینم .نتایج که اومد هی از کنکوریا سوال نپرسین چی شد چی شد !
خاله زنک بازیو بذارین کنار .