خب رفتم دنبال آباجی بردمش سر جلسه آزمونش !
نمیدونم کی تموم میشه که برم دنبالش .. گفت خودم پیاده میام.
ولی تو این ضل گرما و این همه راااه تا خونه .. کباب میشه آبجیم.
یه گوشی لپ لپ بهش دادم تا گوشی خودشو نبره سر جلسه .
دیگه اینکه خیلی گشنمه ! دیشبم ساعتای ۳ با جون کندن خوابم برد . الان دیگه خوابم نمیبره .
این خاله من هر روز صبح ، ساعتای ۱۰ - ۱۱ میاد خونه ی ما ...
ما رو از خواب بیدار میکنه ، حرف میزنه بعدم ساعتای ۱ میره ..
دیروز نیومد دل تنگش شدم :|||
دیگه به حضورش عادت کردم . کسی که هر روز ساعت ۱۰ تو خونه مون باشه ، جزئی از ما میشه =))))
نکته یعدی اینکه آبریزش و عطسه و حساسیت صبحگاهی بی نهایت خر است !