-
132- اینترنت
دوشنبه 6 شهریور 1396 14:41
خب میخوام یکم از قدیما براتون بگم . اون موقع هایی که تلگرام و اینستا و اینجور چیزها نبود .. مثلا اون موقع ها من تو شبکه هایی مثه فیسنما و هم میهن و اینا بودم .. خیلی شبکه بود که فقط این دوتا یادمه . یا بهترین دوستایی که پیدا کرده بودم از سایت گاف بود! سایت گاف چی بود ؟ یه سایتی بود که سوتی هامونو مینوشتیم و بقیه...
-
131-آوازخوان
یکشنبه 5 شهریور 1396 02:16
بابام میخوند : میدونی ی ی ی میدونی ی ی ی که منم دل داااارم چند ساله تو این محل حقِ آبو گل دارم ! تا سر و گردنِ نازِ تو پیدا میشه عاشق بی وفا ، غرق تماشا میشه .. با ریتم بخوانید =)))
-
130-مهمانی
شنبه 4 شهریور 1396 22:14
ظهر زیاد غذا نخوردم اما امشب خودمو خفه کردم . ماکارونی درست کردم . الان عمم و دختر عمم و خاله ای که دو روز بود به ما سر نزده بود و آبجیم خونه مون هستن =))) دارن شام میخورن ! دختر عمم خیلی خودشیفته س .شایدم خودشیفته نیست ولی دچار یک مریضی به نام ”گوشی تو بردار سلفی بگیر“ شده . الانم در حال عشوه ریختنه و چلیک چلیک صدای...
-
بی عنوان
شنبه 4 شهریور 1396 17:38
احساس میکنم دچار یک بیماری شدم که تمام توانم داره تحلیل میره . یه جوری ام که انگار هیچوقت نبودم !
-
129-تفریح خونوادگی
شنبه 4 شهریور 1396 01:01
گفته بودم عمه کوچیکم ازم پرسیده بود رتبت چند شده ومن بلاکش کردم ! و حرفای بعدش . یادتونه ؟ خب امشب مامانم به عمه هام گفت که بریم بیرون بگردیم . اونام قبول کردن . به مامان گفتم بعد از اون ماجرای بلاک کردن حالا من یهویی ببینمش ؟ چی میشه ؟ مامانمم گفت اگه عمت چیزی گفت ، بگو من رتبمو به مامانمم نگفتم حتی .. اون روزم...
-
128-انتقاد ناپذیر
شنبه 4 شهریور 1396 00:44
من اصلا و ابدا موجود انتقاد پذیری نیستم ! مثلا اگه بگن این کارو نکن ! درسته دیگه انجامش نمیدم ، اما حتما قبلش با طرف یه دعوای درست و حسابی میکنم و انواع و اقسام توهین ها رو ، روش اعمال میکنم ! وقتی کسی انتقادم میکنه یا فکر میکنه داره نصیحتم میکنه ، دوست دارم بپرم و تا میخوره ، بزنمش ! تازه بهش فحشم بدم .. فقط این...
-
127-جمعه
جمعه 3 شهریور 1396 16:28
وای نه ! جمعه داره روم تاثیر میذاره .. فکر کنم قراره به غروب جمعه دچار بشم ..جدی جدی انگار یه چیزی داره قلبمو فشار میده . چقد خرکی ..
-
126-اعلام وضعیت
جمعه 3 شهریور 1396 09:35
خب شوهرخواهرم رفت سرکار (جمعه ! تصور کن) و مخملیو اورد پیش ما ... همین که درو بستم ، مخملی جیغ و گریه رو شروع کرد که چرا باباش رفت . مامانمم بردش تو حیاط تا سرشو گرم کنه ! الآن دوتایی با هم ، دارن تو حیاط همسایه ها رو بیدار میکنن :// منم دارم زرت زرت اعلام وضعیت میکنم . خاله =( بیا دیگه . همیشه این موقع اینجا بودی...
-
216- غروب جمعه
جمعه 3 شهریور 1396 09:17
اه الان فهمیدم امروز جمعه س ! اگه جمعه نبود که آبجی آزمون نداشت .. الان یادم اومد غروب که شد باید دلم بگیره ! امیدوارم یادم نره. با تشکر ..
-
125-آزمون آباجی
جمعه 3 شهریور 1396 08:39
خب رفتم دنبال آباجی بردمش سر جلسه آزمونش ! نمیدونم کی تموم میشه که برم دنبالش .. گفت خودم پیاده میام. ولی تو این ضل گرما و این همه راااه تا خونه .. کباب میشه آبجیم. یه گوشی لپ لپ بهش دادم تا گوشی خودشو نبره سر جلسه . دیگه اینکه خیلی گشنمه ! دیشبم ساعتای ۳ با جون کندن خوابم برد . الان دیگه خوابم نمیبره . این خاله من هر...
-
124-لعنت به دانشگاه
پنجشنبه 2 شهریور 1396 21:06
تو دفترچه نوشته نتایج هقته اخر شهریور میاد. من چه غلطی کنم قلبم هزارتا میزنه .
-
123-دانشگاه
پنجشنبه 2 شهریور 1396 02:32
یه کتاب فروشی دست دوم تو شهرمون پیدا کردم ! پررر کتاب بودآ .. من که خوره کتابم ازین به بعد جامو اونجا میندازم ! چی میگم من .. :/ منظورم اینه ازین به بعد جام اونجاست ! دیگه حوصله ندارم نصف پولمو بدم برای کتاب :| خیلی پولدارم؟ خیلی خفنم؟ نع ! بنابراین میرم کتاب دست دوم میخرم در حد نو ! تا حالا نخریدم . فلذا قصد دارم...
-
122-فرصتهای از دست رفته
چهارشنبه 1 شهریور 1396 21:06
دلم یه چیزی میخواد :| یه چیزی که خودمم نمیدونم چیه .. دلم میخواد برم یه چیزی بخرم اما نمیدونم چی میخوام . من هیچ وقت نتونستم زمان رو بپذیرم . همه چی باید همین الان اتفاق بیوفته ، همین الان داشته باشم ، همین الان بخرم ، همین الان بپوشم ... این همین ” الانا “ زندگی منو بهم ریختن ! نتونستم صبر کنم ، تلاش کنم تا بهشون...
-
121-خواب یا کتاب؟
سهشنبه 31 مرداد 1396 15:04
ینی الان از این پوزیشن خارج شم دستمو دراز کنم کتابو بردارم ؟ بعد کتابو باز کنم ؟ بعد بخونمش؟ این همه کار با هم ؟ در توان من نیست ! ولی بازم هرچی باشه بهتر از اینه که بخوابم
-
121-روز چهارمرژیم غذایی
سهشنبه 31 مرداد 1396 13:24
زنگ زدم به دوستم و تولدشو تبریک گفتم .مرسی از یادآوریتون عزیزانم . خودمو وزن کردم ۶۶ کیلوگرم بودم . مگه میشه !؟ چپ رفتم ، راست رفتم ، اینوری گذاشتم ، اونوری گذاشتم بازم منو ۶۶ نشون میداد ! ینی مگه میگه توی ۳-۴روز سه کیلو کم کرده باشم ؟ شاید از معده و روده م کم کرده .. ولی بهرحال خیلی تعجب آوره. اصلا نمیتونم باور کنم...
-
120-اشتباهی
سهشنبه 31 مرداد 1396 13:13
بعله من یه آدم اشتباهی ام. شما درست میفرمایید :)
-
119-تولد
سهشنبه 31 مرداد 1396 03:27
یادم بندازین فردا زنگ بزنم به رفیق شفیقم و تولدشو تبریک بگم ... من یادم میره ! الان دیدم اون یکی دوستم استوری گذاشته و تبریک گفته ، خدا خیرش بده وگرنه یادم میرفت آبروریزی میشد ... باور کنین چیزی به اسم تاریخ و ساعت و اینا برام بی معنیه ! رو همین حساب تاریخ تولد همه رو یادم میره . مثلا میدونم ابجیم ۲۳ مرداد تولدشه .....
-
118- سر به دار
سهشنبه 31 مرداد 1396 00:25
من روحیه م خیلی حساس و شکننده س . یه چیزی خوندم به خودم گرفتم بایدم به خودم میگرفتم . اومدم یکساعت اینجا به صفحه ی وبلاگ زل زدم . نوشتم پاک کردم ، نوشتم پاک کردم .. نوشتم اما پاک نکردم . ارسالشم نکردم . مثل تموم حرفایی که تو دلم هست و هیچ وقت به زبون نیاوردم . . . اشکام همینجوری داره میریزه . اصن یه حالی ام ! ولش ..
-
116-غذام سوخت
دوشنبه 30 مرداد 1396 20:34
اقا من دیروز برای خودم نهارو با سبزیجات درست کردم .سبزیجات خاااالص ! شبش که خونه آبجیم بودیم شام نخوردم چون برنج و جوجه بود .. قبلش خودم شاممو خورده بودم. مامانمم در اومد گفت ظهری برای خودش نهار پخته با سبزیجات و فلان .. شوهرخواهرمم گفت عه چه خوب من خیلی دوست دارم یبارم برای ما درست کم :| منم قبول کردم برای امشب ....
-
117-نبات
دوشنبه 30 مرداد 1396 10:36
دیشب که سردردم خوب نشد .. من وقتی حالم خوب نباشه ، فقط دراز میکشم . اما دیشب پاشدم میوه خوردم ، ورزش کردم و با یه صابون مخصوص صورتمو شستم .. اخه دوبار در روز حتما باید صورتمونو بشوریم .شما هم حتما بشورید .باشه؟ من هر وقت صورتمو با صابون میشورم امکان نداره وارد دماغم نشه .. بعدش بلا استثنا ۵-۶تا عطسه میزنم .. هربارم...
-
116-سردرد
یکشنبه 29 مرداد 1396 23:56
سردردم هنوز به همون شدت اولیه س . نگران کننده س یا نه ؟ من قرص نمیخورم .. نمیخوام خودمو ب قرص خوردن عادت بدم . خب میرم سراغ طب سنتی (یا سوزنی؟).. یه چیزایی شنیدم . الان میرم اجرا میکنم اگه خوب شدم بهتون میگم
-
115-من گشنمه ! روز دوم رژیم غذایی
یکشنبه 29 مرداد 1396 19:00
الان در حالی که دارم به زمین و زمان فحش میدم میخوام براتون پست بذارم .. این روزا کسل ترینم ! هم خیلی کسل و خسته م و هم خیلی سردرد دارم . مطمئنم بخاطر این رژیمه س وگرنه قبلش مثه ادم داشتم زندگی میکردم . خلاصه اینکه پدر منو در آورده . این آخرین بار همچین حرکت ژانگولری میزنم .. بعد از این رژیم ، احتمالا شبا جامو بندازم...
-
114-رژیم غذایی جنرال موتورز - روز اول
شنبه 28 مرداد 1396 15:39
اولین ضد حال زندگیمو الان خوردم . وقتی که خواستم چهل و پنج دقیقه بخوابم . ولی مامانم با بی رحمی تمام ، وقتی که نیم ساعت شد اومد رو تختم نشست گفت کد ایرانسل چند بود برای اینترنت گرفتن ؟؟؟ میتونین قیافه ی منو تصور کنین که خواب توی سرم شکسته؟ ترجیح میدم بیشتر راجب این موضوع صحبت نکنم چون اون یه ربع باقیمونده خیلی رو دلم...
-
113-رژیم
جمعه 27 مرداد 1396 12:26
خب قبل از اینکه ما از بیرجند بیاییم ، آبجیم اینا تولد گرفتن . چون شوهرخواهرم از چند روز قبل کیکو سفارش داده بود. نمیدونست ما قراره بیاییم . یه کیک بزرگ گرفته بود که ما تا امروز داشتیم میخوردیم :||| دیه تولدو از دست دادیم .. ولی من امروز کادو تولدشو بهش میدم. یه عینک دودی براش خریدم که از چشون شهلاش در برابر آفتاب...
-
112- من آمده ام به به ! من آمده اممسافرت
پنجشنبه 26 مرداد 1396 01:50
سآلآم من برگشتم به شهر خودمون . و الان روی تخت خودم راحت لم دادم بدون اینکه شالی روی سرم باشه یا چادری دور خودم گرفته باشم .. هوا هم بسی خنک و دلنشین . البته نگم براتون که توی اتوبوس جون دادم ! واقعا جون دادم هآ.. خیلی بد بود خیلی .. پاهام سنگینی میکرد دلم میخواست قطعشون کنم . بعضیا نمیدونن سنگینی ینی چی . شما...
-
111-آدم باشیم
دوشنبه 23 مرداد 1396 23:11
دیشب یه فیلم دیدم به نام " دختری در قطار " .. تقریبا آخرای فیلم بود که زنِ برای اینکه به دست مردِ کشته نشه شروع کرد به دویدن اما مرده بهش رسید و دست زنه رو کشید .. زنِ هم برگشت و یه چیزی رو توی گلو مرد فرو کرد ... خون فواره زد ! بعد زنِ همون مردِ اومد و اون چیزی که توی گلوی شوهرش بود رو چهار - پنج بار پیچوند...
-
110-سیندرلا
دوشنبه 23 مرداد 1396 16:04
فیلم سینمایی سیندرلا رو دیدم .. خیلی به دلم نشست ! الانم میخوام برم حموم .. بعد ادامه ی زبان رو میخونم ... یه خبر خیلی خیلی خوبی شنیدم ، راجب خاله م بود ! همون خاله م که کرمان بود ... وقتی رفته بودم امامزادگان باقریه براش دعا کردم . ینی همه مون براش دعا میکردیم .. دقیقا دو روز بعدش اون اتفاقی که باید میفتاد ، افتاد ....
-
109-قاطی پاطی
یکشنبه 22 مرداد 1396 02:31
سلام سلام من هنوز بیرجندم و از اینکه اینجا هستم به اندازه قبل ناراحت نیستم . ولی با این حال وقتی خاله م داشت به شوهر خاله م میگفت کاش ثنا پیش ما میموند ، من تو آشپزخونه بودم و داشتم ظرف میشستم . بنابراین میتونسم با چاقو رگمو بزنم از اونجایی که منو شوهرخالم خیلی کل کل میکنیم ، روحیه شوهر خاله م خیلی خوب شده .البته اینو...
-
108-آبان ماهی ام
پنجشنبه 19 مرداد 1396 22:42
خب جونم بگه براتون که ، امروز همگی گز کردیمرفتیم بازار تا شوهر خالم برای خالم طلا بگیره تا موقع زایمانش ، بهش کادو بده.. همونجا بود که به سرم زد النگوهامو بفروشم بجاش دستبند بگیرم . نظرمو به مامان گفتم ، گفت نه ، صبر کن .. و فلان ! ولیمگه منصبر دارم ؟ من چیزی رو بخوام باید همون موقع داشته باشمش وگرنه تا مدت ها...
-
107-اتاق مورد علاقه ی من
پنجشنبه 19 مرداد 1396 15:22
اه لامصب این اتاق مورد علاقه منه . همش میرفتم اون یکی اتاق ! میدونین من عاشق اتاقایی هستم که روزها خورشید ، نور میپاشه بهش . پاشید ،پاشید ... نپاشید پا میشم میرم توی اون اتاق تاریکه .. خیلیم تهدید آمیزه .