” جــــوانــــه “

ترک آرزو کردم ؛ رنج هستی آسان شد ...

” جــــوانــــه “

ترک آرزو کردم ؛ رنج هستی آسان شد ...

176-مغز بد

من ؟ نه هیچ وقت نتونستم منی بشم که تو ذهنم تجسم کرده بودم.نشد اونی بشم که میخواستم.همیشه این قانون من بوده.

” کار درست ، در زمانو مکانِ نادرست “

من قید خیلی چیزها رو زدم . نه فقط یک چیز ! بلکه من پامو گذاشتم روی هرچیزی که فکرشو بکنی و بعد ، رد شدم ! 

تمام تمرکز و‌ حواسمو صرف کارهایی کردم که خوب بود اما زمانش غلط بودم.زمانِ درست خیلی مهمه ! اینکه بفهمی الان وقتِ چه کاریه و تمام تمرکز و حواستو بذاری روی اون کار خیلی مهمه.حرکت بعدیو اشتباه بری قطعا باختی .همه ی کسانی که نتونستن زمان حال رو بپذیرن ،بعدش باختن .‌

من بیشتر اوقات زندگیمو صرف فکر کردن راجب چیزای کم اهمیت کردم.الان؟ آره خیلی پشیمونم اما دیگه فکر نمیکنم.دیگه ساعتها به دیوار اتاقم زل نمیزنم . دیگه مغزم ساعتها وراجی نمیکنه هی تو سرم حرف نمیزنه.قبلا توی آینده سیر میکردم اما الان فقط در زمان حال زندگی میکنم.چون اصن چیزی در آینده ندارم که بخوام نگرانش باشم.تموم شد. تمام و‌دار و ندارم همین حالاست.

گفتم مغزم توی سرم حرف میزد . حقیقته ! مغز پر حرفی داشتم .هنوزم دارمش اما الان بهتر از قبله.میشه کنترلش کرد.

اما قبلا ساعتها ساعتها برای من سخنرانی میکرد ، خسته م میکرد ، روحمو آزرده میکرد بعدشم خسته و تنها و با هزار هزار چرا ؟ منو رها میکرد .

مغز بدی داشتم .البته هنوزم دارمش .


نظرات 1 + ارسال نظر

چته عامو یطوری حرف میزنی انگار الان در آستانه 40 ساگلی قرار داری! همچی درمورد همه اوقات زندگی حرف میزنی انگارآخرشی دیگه.

واقعا اینطور نشون میده ؟
هیچی عامو جدی نگیر جوگیر شدم =)))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد