زمان میگذره و من حس میکنم به گذشته م تعلقی ندارم .هیچ چیز برام قابل درک نیست .سؤال هام از اساس اشتباهن و هر اتفاقی منو به قعر میکشونه .طول میکشه تا خودمو بالا بکشم .طول میکشه تا به چیزی چنگ بزنم تا خودمو نجات بدم .
زمان میگذره و من هیچ احساسی به گذشته م ندارم و آینده م مبهم و نامعلومه .با خودم فکر میکنم من اگه فقط امروزو دارم پس گور بابای فردا ، پس فردا ، یکسال دیگه ، شصت سال دیگه ..
گور بابای روزایی که گذروندم . چه خوب ، چه بد .
برای من همه چی تموم شده س.یه شکست مفتضحانه در راستای سگ دو زدن و رسیدن به آینده.
منم و همین لحظه!
فردا هم خورشید طلوع خواهد کرد.
چقدر دوست داشتم اینو.
ممنون
معرفی کتاب:
حسرت از ایمانِ دیر
۳۱۶- آدمی بالاخره به حقیقت دین خدا ایمان می آورد حتی در لحظه مرگ. ایمانِ دیر، ایمانی سراسر غرق در حسرت است. حسرت از اینکه چرا زودتر ایمان نیاورده و راحت نشده است.
۳۱۷- هر که ناراحت است بی ایمان است. مؤمن همواره قلباً راضی و شاکر است و کافر ناراضی و شاکی است.
۳۱۸- کسی که هیچ چیزی ندارد ازهیچ قدرتی هم نمی ترسد حتی از خدا. چنین کسی دوست خداست و آدم ازدوستش نمی ترسد. و چنین کسی همه را قلباً دوست می دارد و آدمی از کسانی که دوستشان دارد نمی ترسد.
از کتاب حق و باطل استاد علی اکبر خانجانی
t.me/eshghvaerfan2