” جــــوانــــه “

ترک آرزو کردم ؛ رنج هستی آسان شد ...

” جــــوانــــه “

ترک آرزو کردم ؛ رنج هستی آسان شد ...

177-هلل یوسه

آقا من تا میام چس ناله کنم نمیذارین =))))  اه !!

ولی ناموسا تو ذاتم نیس کلی زور زدم اون خزعبلاتو نوشتم =)))

حالا جدا از شوخی‌مغز پر حرفی دارم . ینی قبلنا پدر منو در میاورد.به خودم میومدم میدیدم ساعتها مشغول فکر کردنم بدون اینکه خودم بخوام..کاملا بی اراده ! بعد دیگه باورم میشد افسرده م . اصن اوضاعی بود.

بعد حالا من چیزی از غم و غصه هام نمیگم فکر نکنین من شاد و شنگولم . بابا منم یه شبایی میشینم تا صب عر میزنم. در این حد ینی =))))))

بگذریم .

آقا خبر دارم دست اول .

قبلا گفته بودم یه دختر عمو فیس فیسی دارم که دماغشو عمل کرده اصلانم مارو تحویل نمیگیره و فلان . دختر بدی نیس فقط یکم دیوثه =))) ما واقعا هیچ خطری براش نداریم ولی کلا از منو آبجیم خوشش نمیاد .یه جورایی کارد و‌ پنیریم.. میتونم قسم بخورم (ولی نمیخورم) که تمام حرفی که منو دختر عموم تو این چند سال اخیر زدیم این بوده:

سلام چطوری ؟ قربانت مرسی .. دستت درد نکنه خدافظ !


باورتون میشه؟ خیلی خودشو سر تر میدونه و مغروره . بدم میاد ازین تیپ آدما ! بابا لامصب شل بگیر خاکی باش اه ://

بگذریم . 

حالا حالا ، این دختر عمو فیس فیسی براش خواستگار اومده.پسره ؟بله یکسال از خودش بزرگتره ینی حدودا ۲۱-۲۲ ! 

بعد من چشام درومد . فکر نمیکردم ازدواج کنه خداوکیلی .بعد فکر میکردم خیلی سختگیر تر از این حرفا باشه ولی نبود.

خلاصه برام یکم عجیب بود . پسره با پدرش کار میکنه ولی کارشون یادم رفته . خیلی کم حافظه شدم :/// بعد ازون روز تو فکر اینم که ینی پسره چه‌چیزی داشته که دختر عموی منو جذب خودش کرده .واقعا با اون شناختی که من از دختر عموم داشتم الان باید جواب سوالمو بگیرم.

بعد تازه بعد محرم عقد میکنن قطعا ! الان من ناراحتم که بعد محرم دانشگاهم و نیستم . خو ینی چی آخه آقا .. ای تف !

حالا امشب اینقد عمم و‌مامانم راجب عروسی ، ازدواج و اینجور چیزا حرف زدن که داشتم بالا میاوردم .اخر برگشتم گفتم دو سه ساعته فقط دارین همین حرفا رو میزنین . بعد دو دقیقه ساکت شدن دوباره شروع کردن . بعد اصن نظریه ها و‌ نصیحت ها ی عمم به من جالب بود .دیگه داشت خط قرمزارم رد میکرد =))) 

عمه خوشحالی دارم من .

نظرات 3 + ارسال نظر
محسن از دنیای دوست داشتنی دوشنبه 3 مهر 1396 ساعت 11:51

دقیقن در محمترین قسمت که همانا لزوم توضیح توصیه های عمت بود پستت تموم شد :|

ینی بگم چه توصیه های قشنگی میکرد ؟ =)))
باشه بعدا شاید بگم

فرانک دوشنبه 3 مهر 1396 ساعت 01:13 http://sadbargkhatereh.blogsky.com

اون شمارو تحویل نمیگیره باز میری عروسی...
ولش کن بچه پرو رو

فرانک اخه من عروسی دوس =(
حالا راجب اینم میگم

ن دوشنبه 3 مهر 1396 ساعت 00:07

خزعبلات درسته

بابا سخته . ای وااااای

الان درستش میکنم ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد