” جــــوانــــه “

ترک آرزو کردم ؛ رنج هستی آسان شد ...

” جــــوانــــه “

ترک آرزو کردم ؛ رنج هستی آسان شد ...

01_انتظار

یکمی که دیر کرد سگرمه هام رفت تو هم ! تو اون گرما هیچی عذاب آور تر از این نبود که سرپا واستی که بابات بیاد دنبالت ... بعد از کلاس سه ساعتی 

اومد دنبالم ..تا نشستم توی ماشین خنکای باد کولرو حس کردم ! انگار از توی تنور درت آوردن یک راست انداختنت توی فریزر 

بابامم تا راه افتاد گفت : لعنت به ترافیک زاهدان که به هیچ قراری رحم نمیکنه . برگشت بهم نگاه کرد ببینه عکس العملم چیه ؟! :/

چون میدونه چقد از انتظار متنفرم ! 

منم لبخند زدم ! و غر نزدم (!) باورررر میکنی ؟ غررر نزدم !!!!

چشامو بستم و خودمو توی خونه تصور کردم ! 

اما وقتی چشامو باز کردم دیدم (واویلا) بازم خرید داره ! 

ثنا برم موکت بخرم 

ثنا میوه بخرم

ثنا پیاده شو بپرس فلان چی آماده شده؟ 

اینا رو تحمل کردم . باور کن غر نزدم (!)

اما اهنگایی که توی ماشین پخش میشد بشدت [چس ناله] بود و بشدت منو عصبی میکرد ! 

اونقدر آهنگا مزخرف بودن که بدون رودربایسی به بابام گفتم

بابا آهنگات فوق العاده افتضاحن ! بابامم هی تند تند آهنگا رو میزد جلو ولی بعدی از قبلی هم بدتر میشد :/

بعدش گفت اخه من اینا رو دوست دارم

[ آخه اینا رووو (؟) ]

و فک کنم تو مدتی که توی ماشین بودم توی دلم ده بار به افتاب فوش دادم (!) ازون فوش زشتا ^___^



نظرات 1 + ارسال نظر
محسن از دنیای دوست داشتنی جمعه 10 شهریور 1396 ساعت 12:48

چه جالب فک میکردم نسل وبلاگ نویسای روزمره نویس و خاطره گو و دلبنویس منقرض شده ها! خودمو آخرین بازمانده میدونستم. وقتی جالبتر شد که بایگانی رو نگا کردم دیدم قدیمیترین نوشتت مال سال 95هه! یعنی در اوج دوران افول وبلاگستان فارسی شروع کردی.خیلی آفرین واقعن. دلوم برای تمام روزای خوب قدیم تنگ شد.

نه نه هنوزم اینجا دوست داشتنیه .با هیچی عوض نمیشه .وبلاگ نویسا جدیدا تلگرام نویس شدن .
اما من هنوز دوست دارم اینجا بنویسم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد