” جــــوانــــه “

ترک آرزو کردم ؛ رنج هستی آسان شد ...

” جــــوانــــه “

ترک آرزو کردم ؛ رنج هستی آسان شد ...

38-ماشین

من مهر پارسال گواهی نامه مو گرفتم اما تا امسال که شهریورماهه شاید فقط ده بار نشسته باشم پشت فرمون . اونم فقط کنار مامان بابام بصورت آموزشی نشستم . مثلا وقتی به مامانم میگفتم بذار من بشینم ، چون میدونست خیلی تمرین نکردم میترسید میگفت با بابات بشین :/  

بابامم که ماشین جدا داره و اون ماشینو تا صد سال به من نمیده

همین باعث شد کم پشت فرمون بشینم . یه دو سه باری که کنار مامانم نشستم دیدم خیلی میترسه از طرز رانندگیم . مثلا گاهی وقتا ناخودآگاه پای راستشو محکم فشار میداد . میگم مامان من باید ترمز بگیرم چرا شما ترمز میگیرییا میدیدم گاهی وقتا یه پرش خفیفی میزنه  

تااااا اینکه دیروز مامانم غذا درست نکرد . بابامم حوصله نداشت بره غذا بگیره گفت ثنا برو غذا بگیر. منو میگی : 

گفتم تنهااااایی ؟ گفت آره دیگه  

مامانمم همونجا بود . من تکون نخوردم از جام . چون منتظر رای مخالف مامانم بودم . هی چشمم به دهنش بود که بگه : عه علی جان ولش کن خودت برو اینکه زیاد پشت فرمون ننشسته کجا میفرستیش عه !! 

ولی گفت : راس میگه برو قیافش شبیه این استیکره شده بود (مامان ببخشید)   

باز منو میگی

از مامان ترسوعه من این حرف بعید بود . 

اتمام حجت کردم گفتم : مامان من میرم آماده میشما باز لحظه آخر نگی نه و اینا . 

گف : نه نمیگم  

میدونستم قلبا راضی نیست . 

خلاصه آماده شدمو اومدم برم . مامان گف : آیت الکرسی بخونی . من : باشه !! 

رفتم کارت بابارو از تو ماشینش برداشتم و چندتا آیت الکرسی خوندم و راه افتادم . چون برای اولین بار تنهایی مینشستم خودم بیشتر میترسم خخخ . البته اگه منم جای مامانم بودم میترسیدم .چون خودم میدونم که خیلی سر به هواممممم.شکلک های شباهنگShabahang خلاصه با هزار تا سلام صلوات راه افتادم . رفتم غذای آماده و سه سیخ کوبیده و یه قیمه گرفتم . خب تا اینجا که همه چی خوب بود و هیچ مشکلی نبود . موقع برگشتن افتادم پشت چراغ قرمز . منتظر موندم چراغ سبز شه .  

سکانس اول : خب چراغ سبز شد .همه ماشینا حرکت کردن . 

سکانس دوم :منم اومدم حرکت کنم . 

سکانس سوم :خاموش شد ک !  

سکانس چهارم : باز روشنش کردم و اومدم حرکت کنم .

سکانس پنجم :تا الان همه ماشینا رفتن فقط من موندم  

سکانس ششم:باز خاموش شد . 

سکانس هفتم : ریدم ! 

سکانس هشتم : روشنش کردم این دفعه خیط خیط از چهار راه رد شدم . در حالی که مطمئن بودم ماشینای اون طرف چهارراه از خنده ریدن نمودن !  

تنها خوش شانسی این بود که پشت سرم هیچ ماشینی نبود.

تو راه به خودم تلقین میکردم که ایرادی نداره چون واسه اولین بار تنها نشستی حق داری هول کنی . این ایراد برطرف میشه و این چرت و پرتا :)) 

ولی از یه طرف خوشحال بودم که مامان بابام کنارم نیستن که این صحنه ی فجیع رو ببینن ! 

خلاصه وارد مجتمع شدم گفتم عع بابا کوش ! ماشین بابا کووو ؟! 

پشت سرمو نگاه کردم دیدم عع ! بابا جان که الان اومد . نگو تمام این مدت پشت سرم اومده و مراقب بوده . 

و تمام اون صحنه های خاموش کردن ماشین رو دیده -.-  

رفتیم تو خونه گف نمرت شد ۱۶ :/ 

چرا ۱۶ خب ؟؟؟؟؟ 

دوبار پشت چراغ قرمز خاموش کردی ! دوتا دو نمره ازت کم شد !!  

تازه جالبتر اینکه همینکه من راه افتادمورفتم مامانم تو تلگرام ، توی گروه خانوادگی فرستاده بود : بچه ها ثنا تنهایی ماشینو برداشت رفت من استرس دارم:/

 

* اما بعد از ظهر تنهاااایی رفتم خونه مادربزرگم .هیچ کسی دنبالم نیومد . چون بابا خواب بود 

خب بقیه اتفافا رو بعدا میگم . 

خب؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد