” جــــوانــــه “

ترک آرزو کردم ؛ رنج هستی آسان شد ...

” جــــوانــــه “

ترک آرزو کردم ؛ رنج هستی آسان شد ...

52-بیماری

دیشب یه دل درد عمیقی گرفتم که نمیدونستم از ضعفه یا ازون دل دردا که کارمو به دکتر و قرص و آمپول میکشونه ...

دوبار شدید ترین شکنجه ها رو بابت همین دل درد تحمل کردم . هر دو بار ویروسی شده بودم.

دیشب تا دلم درد گرفت عین همین موج گرفته ها دور آشپزخونه میچرخیدمو هر چی میدیدم حواله ی شکمم میکردم که اگه از ضعف باشه زودتر برطرف شه . هی میخوردم هی میدیدم بدتر میشه . برنج ،ماست ،نون ،شیرینی ، بستنی ! معدم تعجب کرد ..

بعد به این فکر کردم که اگه اینا برسن اون پایین و هضم بشن یکم طول میکشه خب . بهتره صبر کنم !

گفتم بهتره برم رو تختم دراز بکشم و صبر کنم ... این شد که خوابم برد !

صبحم حالم خوب بود . بعله ! 

فقط نمیدونم چرا اینقد دیر بیدار میشم. هنوز اثرات ماه رمضون از من نرفته .. اخه تا سحر بیدار بودیم به بعدش میخوابیدیم ..

چیکار کنم زود بیدار شم ؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد