امشب که رفتیم عروسی ، تالار خیلی خفن بود ..
تازه ازون خفن تر ، خانواده عروس بودن که فکر کنم خیلی پولدار بودن . مثلا مادر عروس یه سرویس طلا و ده تا انگشتر به دخترش داد .. تازه عروس لباسشو ۱۰میلیون خریده بود .
لباسش از لباسای دیگه فوق العاده تر نبود .اما چون دست دوز بود قیمتش بالا بود .
ما از فامیلای دور داماد بودیم . من هیچکی رو نمیشناختم از فامیلای داماد =))) به غیر از خاله های خودم البته .
زن پسر خالمم اومد با ما سلام و علیک کرد .دلم براش میسوزه . بنظرم لیاقتش خیلی بیشتر از پسر خالمه !
اون شبو یادمه که یکی از خاله هام خیلی محتاطانه بهم گفت یه چیزی بهت میگم . آروم باش ، قشنگ فکراتو بکن !
بهم گفت دوتا خواستگار داری ! یکیش پسرخالم بود .
خیلی داغ کردم ! خیلی خیلی ..
گفتم دیگه حرفشو جلو من نزن !
خالمم گفت اکی . پس من به مامانت خبر میدم .
مامانم وقتی جواب منو فهمید گفت احسنت :|
بعد از یه مدت که فهمیدم پسرخالم با دختر عموش عقد کرده نفس راحت کشیدم ...
ولی دختره ، بنظرم خیلی دختر خوبیه . با اینکه تا حالا باهاش هم صحبت نشدم ..
امشبم پسر خالمو دیدم .دم در خروجی تالار، یک ثانیه چشم تو چشم شدیم ، خودمو زدمبه کوچه علی چپ !
دیدم اومد طرف منو آبجیم گفت دختر خاله ماشینتون اونجاس :/
برین تو ماشین !!
فکر کنمغیرتی شده بود . خب به انگشت کوچیکم :/
فردا هم قراره برم برای عروسیشکه توی شهریور لباس بخرم.
دوست دارم رنگش زرشکی باشه ، گیپور هم داشته باشه :/
همین دیگه شب بخیر
سلام ثنا خانوم...
روزت مبارک گل دختر....
ایشالا عروس بشی با لباس عروس سی تومنی....
منظورم میلیون بود...
سلام فرانک جان.
مرسی عزیزم خخخخخ