” جــــوانــــه “

ترک آرزو کردم ؛ رنج هستی آسان شد ...

” جــــوانــــه “

ترک آرزو کردم ؛ رنج هستی آسان شد ...

کوالا

مثه یه کوالا چسبیدم به تخت نمیدونم کدوم یک از کارامو انجام بدم ‌. حالا بماند که گشنگی تا حد مرگ داره فشار میاره .

وا مصیبتا .. 

الانم حاج آقا برای نماز جماعت اومد ولی نتونستم از جام تکون بخورم برم نماز بخونم .شیطون گولم زد .. بعد میام تو همین اتاق میخونم .

باید بلند شم گزارش کار ازمایشگاه بنویسم .بعدم بخونمش که مثه دفعه های قبل از کوئیزش نمره بالایی بگیرم .

و شیمی الی هم بخونم . احساس میکنم همه درسا تلنبار شدن.چت شده ثنا به خودت بیا لعنتی ‌ =)))))

روزمرگی

بدترین اتفاقی که میتونه تو زندگی یک نفر رخ بده اینه که دچار روزمرگی بشه .من هم ..

منم دچار روزمرگی شدم.احساس میکنم باید پرواز کنم برم جایی دیگه ، پرواز کنم ، کشف کنم ، زندگی کنم .

میدونم که میدونین زندگی فقط این نیست . اینکه صبحا بیدار شی اگه شاغلی بری سر کار ، بعد برگردی و اگه دلت خواست بری یه مهمونی کسل کننده یا اگه دانشجویی صبحا بیدار شی بری تا عصر کلاس و بعد .. بخوری ، بخوابی ، بیاشامی ! اسم اینُ میشه گذاشت زندگی ؟ نه واقعا زندگی یه چیزی‌فراتر از اینه ...

خدا مارو بخاطر این کارای دم دستی نیافریده ..

چجوری کشفش کنم که بفهمم چرا اومدم تو این جهان ؟ اصن قراره چیکار کنم .. از دست خودم عصبانیم .

دلم میخواد پنج سال دیگه بگم ایول چه تغییری کردی ثنا ..

ولی الان که اینجام نمیتونم نسبت به پنج سال گذشته م بگم وای چه تغییری کردی .. چه همه کار برای زندگیت انجام دادی ..


شما نسبت به پنج سال گذشتتون چه پیشرفت هایی کردین؟

اگه مثه من چیزیو ندارین که دستتونو بگیره یه فکری به حال خودتون بکنین =))