” جــــوانــــه “

ترک آرزو کردم ؛ رنج هستی آسان شد ...

” جــــوانــــه “

ترک آرزو کردم ؛ رنج هستی آسان شد ...

73- آشپزی در مسافرت

امروز یه خواب خیلی بد دیدم . برای اینکه دیگه نبینمش ساعت 5 صبح بیدار شدم  . دیگه خوابم نبرد ..

یکم کتاب خوندم و باز خوابیدم . هربار بیدار میشدم میدیدم پای خواهر زادم یا تو صورتمه یا تو گُرده هام =)) منم مجبور میشدم هی بچسبم به دیوار .. دیگه اواخر داشتم خفه میشدم . احتمالا امشب تو هال بخوابم . هم میتونم تا پاسی از شب بیدار بمونم و هم میتونم هر جور دلم میخواد خودمو پهن کنم و بخوابم :دی

عکس بچگیامو ینی زمانی که خیلی کوچولو بودم و نمیتونسم راه برم رو به هرکی نشون دادم گفت عه چقد شبیه خواهرزادتی ! یا خواهرزادت شبیه توعه ! منتها من ورژن دخترشم .خواهرزادم ورژن پسر =))

امروز ماکارونی درست کردم دیگه کم مونده بود بقیه رو بزنم ... وقتی بلد نیستم چیزیو درست کنم عصبانی میشم .

نمیدونستم شعله ش چقد باشه یا چرا الان ماکارونی ها چسبیدن به هم !

مامانمم که طبق معمول ...

هیچی دیگه بوش که خوبه . امیدوارم شفته نشده باشه !


*بعدا نوشت :غذام اصلا بد مزه نشده . ولی بی مزه شده ! انگار هیچ ادویه هیچی بهش نزدم .. ایشالا دفعه بعد

نظرات 1 + ارسال نظر
فرانک سه‌شنبه 27 تیر 1396 ساعت 14:20 http://sadbargkhatereh.blogsky.com

سلام ثنا جونم...
خوبی عزیزم ؟
دقیقا پسر منم همین کارو با خواهرام میکنه.....
خونه مامان بودیم دوتا رختخواب پهن کردیم...
من و پسری تو یکی خوابیدیم و خواهرم تو یکی دیگه...
وسطای شب بیدار شدم دیدم خواهرم روزمین خوابیده ...
پسری رفته بود رو تشک خالش....
ببین این کتاب آشپزی رزا منتظریم بد نیست میخوای بگیر
خدا پدر اینترنتم بیامرزه که همه چی توش هست...ازش کمک بگیر

سلام فرانک جان.
الهی این خاله هااا همیشه طفلکن =)))
اره مگه یه فکری به حال آشپزیم بکنم . عیب غذا امروزم اینه که یکم بی مزه اس . وگرنه قابل خوردنه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد