یکی از والاترین و بهترین لذت های دنیا اینه که نور خورشید بتابه تو اتاقت بعد تو هم پاهاتو دراز کنی ، آفتاب برسه به تموم وجودت . بعد هی ویتامین D جذب کنی ..
دیشب نتم قط شد ولی من تا ۶ صب بیدار بودم :||
خوابم نمیبرد ..
دیگه ساعت ۱۱ بیدار شدم . با صدای زنگ گوشی .. کی جز مامان بزرگم این موقع زنگ میزنه =))) گوشیو برداشتم تو حالت خماری سلام و احوال پرسی کردم .. گفت خواب بودی گفتم نع :|
اگه میگفتم اره میفهمید چقد بیکارم که تا ساعت ۱۱ میخوابم .
بعدم بیدار شدم تا الان فقط یه چایی زدم . به نظرتون من زنده میمونم یا دار فانی رو وداع میگم ؟
خب پاهامو جمع کردم به اندازه کافی ویتامین D جذب کردم وپاهام جزغاله شد ..
خدایا دمت گرم شهریوره ها .. یکم زیر شعله رو کم کن پختیم به قرآن .
ینی الان از این پوزیشن خارج شم دستمو دراز کنم کتابو بردارم ؟
بعد کتابو باز کنم ؟ بعد بخونمش؟ این همه کار با هم ؟
در توان من نیست !
ولی بازم هرچی باشه بهتر از اینه که بخوابم
واقعا نمیتونم بیدار شم . . . نمیتونم ! سرم سنگینی میکنه .
یعنی الان تو خواب دارم مینویسم !؟ خب نه ولی اگه گوشیو بذام کنار ، باز خواب میرم .
خواب دیدم .همه ش یادم نیست ولی اون قسمت کثیفش خوب یادمه :دی
ظاهرا تو جاده بودیم و داشتیم میرفتیم مسافرت . بین راه منو مامانم رفتیم دستشویی .. ازین دستشویی پولیا =)))
کلی مغازه هم ، همونجا بود . حالا یادم نمیاد پولش چقدر بود .
منتها یارو خیلی دیوث بود تا پول نمیدادیم نمیذاشت بریم دستشویی.
فلذا مامانم که رفت تو دستشویی در رو پشت سرش قفل کرد!
این کارو کرد که فرار نکنیم .
دیگه یادم نمیاد از ترس منم رفتم یا نه . هرچی بود خود به خود برگشت بالا :دی
خزیدم یه جایی که داداش همین پسره هم همونجا بود .. رفتم اونجا اقلا در امان باشم .
یارو درو برای مامانم باز کرد . هنوز منتظر پول بود .
گفتیم خب کجا دستامونو بشوریم ، گفت آب قطعه ...اصن آب نداریم !!
ما هم گفتیم این که هیچی نداشت . دستشویی هاش کثیف و بودار ، آبم که نداشتن . پس چرا پول بدیم ؟
دیدیم یارو سرگرم شد ما هم فرار کردیم . نزدیک سرویس بهداشتی مغازه ای بود که آبجوش میفروخت . ۲ لیوان ابجوش گرفتیم اما نمیدونم چرا .
سوار ماشین شدیم که بریم . یه نفر برای همون یارو چشم و ابرو اومد که اون خونواده پول ندادن ، دارن در میرن .
اونم با دوتا چوب برگشت .میزد به شیشه و کاپوت ماشین .
بابا دنده عقب گرفت که فرار کنیم از دست این وحشی ..
دیدیم اون جا موند بجاش یکی دیگه سبز شد :|
چسبیده بود به ماشین و همراه ماشین داشت میومد :/
منم آبجوشا رو ریختم روش :دی
سوخت ! ماشینو ول کرد ... منم بیدار شدم .
امروز یه خواب خیلی بد دیدم . برای اینکه دیگه نبینمش ساعت 5 صبح بیدار شدم . دیگه خوابم نبرد ..
یکم کتاب خوندم و باز خوابیدم . هربار بیدار میشدم میدیدم پای خواهر زادم یا تو صورتمه یا تو گُرده هام =)) منم مجبور میشدم هی بچسبم به دیوار .. دیگه اواخر داشتم خفه میشدم . احتمالا امشب تو هال بخوابم . هم میتونم تا پاسی از شب بیدار بمونم و هم میتونم هر جور دلم میخواد خودمو پهن کنم و بخوابم :دی
عکس بچگیامو ینی زمانی که خیلی کوچولو بودم و نمیتونسم راه برم رو به هرکی نشون دادم گفت عه چقد شبیه خواهرزادتی ! یا خواهرزادت شبیه توعه ! منتها من ورژن دخترشم .خواهرزادم ورژن پسر =))
امروز ماکارونی درست کردم دیگه کم مونده بود بقیه رو بزنم ... وقتی بلد نیستم چیزیو درست کنم عصبانی میشم .
نمیدونستم شعله ش چقد باشه یا چرا الان ماکارونی ها چسبیدن به هم !
مامانمم که طبق معمول ...
هیچی دیگه بوش که خوبه . امیدوارم شفته نشده باشه !
*بعدا نوشت :غذام اصلا بد مزه نشده . ولی بی مزه شده ! انگار هیچ ادویه هیچی بهش نزدم .. ایشالا دفعه بعد