” جــــوانــــه “

ترک آرزو کردم ؛ رنج هستی آسان شد ...

” جــــوانــــه “

ترک آرزو کردم ؛ رنج هستی آسان شد ...

74-خاله ی من

دیشب خاله م پیش ما خوابید چون شوهرش تا صبح شیفت بود . خواهرزادم خواب بود و ما توی تاریکی اروم با هم حرف میزدیم ..

منم کم کم داشت خوابم میگرفت و از یه جایی  فقط سرمو تکون میدادم . تاریکم بود و اون نمیفهمید من هیچی گوش نمیدم 

این خواهرزاده منم الان اومد پدر کیبوردو در آورد به سلامتی :| تازه چنگمم کشید ..  :||||

نظرات 4 + ارسال نظر
فرانک پنج‌شنبه 29 تیر 1396 ساعت 21:23 http://sadbargkhatereh.blogsky.com

مطلب بالایی که رمز داره ، خصوصیه؟

چرتو پرت نوشتم ذهنم تخلیه بشه . . .
من‌مطلب خصوصی ندارم مگر از ناراحتیام بنویسم

فرانک پنج‌شنبه 29 تیر 1396 ساعت 21:22 http://sadbargkhatereh.blogsky.com

همون خاله ای که پیشت خوابید دیگه!!!!!
منم دست کم از تو ندارم...
کلی خاله ی خوب و عمه ی عنتر دارم

خاله های من ماهن ماااه ...عاشقشونم.
وای از عمه هام ...

Baran چهارشنبه 28 تیر 1396 ساعت 15:14 http://haftaflakblue.blogsky.com/

سلام به شما ؛ ثنا بانوی عزیز.خاله ی اون خواهر زاده ای بامزه...
(:

سلام باران عزیز

فرانک چهارشنبه 28 تیر 1396 ساعت 15:00 http://sadbargkhatereh.blogsky.com

اگه به خالت نگفتم....
یه آشی برات نپختم!!!

این چه وضعه شعر خوندنه!! برگرد از اول با ریتم بخون...

من 7 تا خاله دارم به کدومشون میخوای بگی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد