” جــــوانــــه “

ترک آرزو کردم ؛ رنج هستی آسان شد ...

” جــــوانــــه “

ترک آرزو کردم ؛ رنج هستی آسان شد ...

74-خاله ی من

دیشب خاله م پیش ما خوابید چون شوهرش تا صبح شیفت بود . خواهرزادم خواب بود و ما توی تاریکی اروم با هم حرف میزدیم ..

منم کم کم داشت خوابم میگرفت و از یه جایی  فقط سرمو تکون میدادم . تاریکم بود و اون نمیفهمید من هیچی گوش نمیدم 

این خواهرزاده منم الان اومد پدر کیبوردو در آورد به سلامتی :| تازه چنگمم کشید ..  :||||