” جــــوانــــه “

ترک آرزو کردم ؛ رنج هستی آسان شد ...

” جــــوانــــه “

ترک آرزو کردم ؛ رنج هستی آسان شد ...

39-اتاق من

داده بودم برام کتابخونه بسازن . دیروز تحویل گرفتیمش .تو این فاصله تصمیم گرفتیم اتاقو رنگ بزنیم . دیگه از رنگ صورتی اتاقم خسته شده بودم.

خب گفتم زرد بزنیم. گفتن شبیه اداره پست میشه  :|

گفتم سوسنی چطور ؟ گفتن خوب نمیشه ... 

گفتم نارنجی ! گفتن اینم چشمتو اذیت میکنه . 

آخرش شد سبز فسفوری :/ 

اومدم یه دیوارو رنگ زدم . خیلی خوب نشد . هنوز ناامید نشده بودم از این رنگ ، که بابام گفت : رنگ اتاقت شبیه رنگ کاشی های توالت شده .شکلک های شباهنگShabahang 

خب قاعدتا اول رفتم تو دستشویی و یه نگا به کاشی ها کردم . بعد برگشتم تو اتاقم یه نگا به دیوار کردم . باز برگشتم تو دستشویی ... باز مقایسه کردم دیدم واقعا چقدر همرنگن ! از اونجایی که قرار بود رنگ اتاقم برام یه تنوع بشه با این حرف برام تهوع شد :| و پدر همچنان میخندید و منم حرص میخوردم .

بعد از این حرف بابا ، هرکی که میرفت تو اتاقم با خنده میومد بیرون

آخرش رفتم نشستم جلو مامانم از دور با ایما و اشاره بهش فهموندم که به بابا بگه بره رنگ صورتی بخره ! 

آخه بابا از همون اول مخالف بود که اتاقو رنگ دیگه ای بزنیم .  

خلاصه بابام یه چپ چپی بهم نگاه کرد . ولی بعدش رفت خرید . 

پایین دیوارا رو تا جایی که قدم میرسید رنگ میزدم. بالاهاشو بابام میرفت رو نردبون و رنگ میزد . 

دیروزم که فرش جدید پهن کردیمو یکی از تختا رو از تو اتاق بردیم بیرون .و بالاخره کتابخونه رسیدو و کتابامم از سردرگمی نجات پیدا کردن . الان اتاقم همینجوریه که دلم میخواد . دلباااااااز و قشنگ

38-ماشین

من مهر پارسال گواهی نامه مو گرفتم اما تا امسال که شهریورماهه شاید فقط ده بار نشسته باشم پشت فرمون . اونم فقط کنار مامان بابام بصورت آموزشی نشستم . مثلا وقتی به مامانم میگفتم بذار من بشینم ، چون میدونست خیلی تمرین نکردم میترسید میگفت با بابات بشین :/  

بابامم که ماشین جدا داره و اون ماشینو تا صد سال به من نمیده

همین باعث شد کم پشت فرمون بشینم . یه دو سه باری که کنار مامانم نشستم دیدم خیلی میترسه از طرز رانندگیم . مثلا گاهی وقتا ناخودآگاه پای راستشو محکم فشار میداد . میگم مامان من باید ترمز بگیرم چرا شما ترمز میگیرییا میدیدم گاهی وقتا یه پرش خفیفی میزنه  

تااااا اینکه دیروز مامانم غذا درست نکرد . بابامم حوصله نداشت بره غذا بگیره گفت ثنا برو غذا بگیر. منو میگی : 

گفتم تنهااااایی ؟ گفت آره دیگه  

مامانمم همونجا بود . من تکون نخوردم از جام . چون منتظر رای مخالف مامانم بودم . هی چشمم به دهنش بود که بگه : عه علی جان ولش کن خودت برو اینکه زیاد پشت فرمون ننشسته کجا میفرستیش عه !! 

ولی گفت : راس میگه برو قیافش شبیه این استیکره شده بود (مامان ببخشید)   

باز منو میگی

از مامان ترسوعه من این حرف بعید بود . 

اتمام حجت کردم گفتم : مامان من میرم آماده میشما باز لحظه آخر نگی نه و اینا . 

گف : نه نمیگم  

میدونستم قلبا راضی نیست . 

خلاصه آماده شدمو اومدم برم . مامان گف : آیت الکرسی بخونی . من : باشه !! 

رفتم کارت بابارو از تو ماشینش برداشتم و چندتا آیت الکرسی خوندم و راه افتادم . چون برای اولین بار تنهایی مینشستم خودم بیشتر میترسم خخخ . البته اگه منم جای مامانم بودم میترسیدم .چون خودم میدونم که خیلی سر به هواممممم.شکلک های شباهنگShabahang خلاصه با هزار تا سلام صلوات راه افتادم . رفتم غذای آماده و سه سیخ کوبیده و یه قیمه گرفتم . خب تا اینجا که همه چی خوب بود و هیچ مشکلی نبود . موقع برگشتن افتادم پشت چراغ قرمز . منتظر موندم چراغ سبز شه .  

سکانس اول : خب چراغ سبز شد .همه ماشینا حرکت کردن . 

سکانس دوم :منم اومدم حرکت کنم . 

سکانس سوم :خاموش شد ک !  

سکانس چهارم : باز روشنش کردم و اومدم حرکت کنم .

سکانس پنجم :تا الان همه ماشینا رفتن فقط من موندم  

سکانس ششم:باز خاموش شد . 

سکانس هفتم : ریدم ! 

سکانس هشتم : روشنش کردم این دفعه خیط خیط از چهار راه رد شدم . در حالی که مطمئن بودم ماشینای اون طرف چهارراه از خنده ریدن نمودن !  

تنها خوش شانسی این بود که پشت سرم هیچ ماشینی نبود.

تو راه به خودم تلقین میکردم که ایرادی نداره چون واسه اولین بار تنها نشستی حق داری هول کنی . این ایراد برطرف میشه و این چرت و پرتا :)) 

ولی از یه طرف خوشحال بودم که مامان بابام کنارم نیستن که این صحنه ی فجیع رو ببینن ! 

خلاصه وارد مجتمع شدم گفتم عع بابا کوش ! ماشین بابا کووو ؟! 

پشت سرمو نگاه کردم دیدم عع ! بابا جان که الان اومد . نگو تمام این مدت پشت سرم اومده و مراقب بوده . 

و تمام اون صحنه های خاموش کردن ماشین رو دیده -.-  

رفتیم تو خونه گف نمرت شد ۱۶ :/ 

چرا ۱۶ خب ؟؟؟؟؟ 

دوبار پشت چراغ قرمز خاموش کردی ! دوتا دو نمره ازت کم شد !!  

تازه جالبتر اینکه همینکه من راه افتادمورفتم مامانم تو تلگرام ، توی گروه خانوادگی فرستاده بود : بچه ها ثنا تنهایی ماشینو برداشت رفت من استرس دارم:/

 

* اما بعد از ظهر تنهاااایی رفتم خونه مادربزرگم .هیچ کسی دنبالم نیومد . چون بابا خواب بود 

خب بقیه اتفافا رو بعدا میگم . 

خب؟

28-حموم رفتن

دوش گرفتن من با حموم رفتنم هیچ فرقی نداره . جفتشون 45 دقیقه الی یک ساعت زمان میبره .از این 45 دقیقه ای که توی حموم هستم نیم ساعتش دارم دمای آب رو تنظیم میکنم .بقیه ش رو هم دارم موهایی که از سرم میریزه رو هدایت میکنم سمت چاه حموم . 

اونقدر تو حموم در حال فکر کردن هستم که حواسم به کارام نیست . مثلا میبینی 5 بار سرمو با شامپو شستم .یا اونقدر خودمو لیف کشیدم که پوستم کنده شد!!  

یه وقتهایی هم هیچ کدوم ازین کارا رو انجام نمیدم . میشینم کف بازی میکنم 

دوش حموم یکسره بازه مگر وقتایی که دارم کف بازی میکنم . آخه اگه باز باشه میشوره میبره :/

اینجوریاس :))

26-مردان

مردانی که زنان از آنان متنفرند : 

 

1)مردانی که مشتری پر و پا قرص اخبارند 

2)مردانی که خط لباس و خط شلوارشان دو خط موازی اند و هیچگاه بهم نمیرسند 

3)مردانی که خ.ش.ت.ک. شلوارشان کف آسفالت است 

4)مردانی که ابرو برمیدارند  

5)مردانی که در همه حال دستشان مهمان دماغشان است 

6)مردانی که بوی کلاغ مرده میدهند