” جــــوانــــه “

ترک آرزو کردم ؛ رنج هستی آسان شد ...

” جــــوانــــه “

ترک آرزو کردم ؛ رنج هستی آسان شد ...

45-دزد و پلیس

عید بود ، مامان و بابا از ظهر رفته بودن دیدن سید ها . اما من نرفته بودم . خیلی تنها بودم و احساس خفقان شدیدی میکردم . مخصوصا اینکه یه مسجدی نزدیکای خونه مون هس که معلوم نبود داره مولودی میخونه یا داره عذاداری میکنه.قلبم گرفت بابا :/ 

داشتم انیمیشن میدیدم اما اونم خیلی حالمو خوب نکرد .تا اینکه آبجیم زنگ زد که ثنا میای بریم بیرون ؟منم که بدم نمی آمد ازون شرایط بیرون بیام سریع و با استقبال فراوان قبول کردم . تو عمرم اینقدر سریع اماده نشده بودم .(من به دیر آماده شدن معروفم ) همه از دستم شاکی هستن .بخاطر همین وقتی آبجیم زنگ زد بهم ، اتمام حجت هم کرد که زود آماده بشم    

خلاصه آبجی و دومادمون با خواهر زادم (5 ماهشه ) اومدن .دوماد داشت با تلفن صحبت میکرد . عشق جانو از آبجیم گرفتمو بالا و پایین مینداختمش ذوق میکرد خخخ .  

دوماد بعد از اینکه صحبتش تموم شد سلام و علیک کردیمو ، راه افتاد . 

اقای دوماد گوشیشو گذاشت روی داشبورد ماشین . اون شبم تا دلش خواست ویراژ داد ...ویراااژ هااا ... 

یجا بود حس کردم ی چیزی از ماشین پرت شد بیرون .محل ندادم تا اینکه دیدیم یه پژو هی داره چراغ میده . دوماد بهش راه داد .پژوهه همونطور ک نزدیک ماشین ما میروند ، یه دختر با موهای پریشون داد میزد که گوشیتون پرت شد بیرون . خب حالا پیدا کردن اون گوشی کار حضرت فیل بود .مخصوصا که دوماد شماره های مهمی توش داشت .میترسید کسی برش داره . ینی تا حالا چهره دومادو اینطوری ندیده بودم ک عرق سردی رو پیشونیش بود . و بی نهایت استرس داشت .تو خیابون شلوغ نگه داشت و دنبال گوشیش میگشت . منم پشت سر هم زنگ میزدم .تا اینکه یکی برداشت .یه لحظه ته دلم خالی شد که وای نکنه دزدیده باشن . بعد دیدم ن آقاهه خیلی مرد خوبی بود .چون گف گوشیو میدم ب پلیسای سر میدون ... از خوشحالی یادم نیس تشکر کردم یا نه . وقتی گوشیو دیدیم شوکه شدیما ‌ . ماشین قشنگ از روش رد شده بود .خودش طوری نشده بود خداروشکر . خشگیرش خورد شده بود .

اینم ازین ماجرا 

44-فقط برای تو

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

43_ :)

آقا من هرچی از زیبایی های این مسیر بگم کم گفتم .رفتیم دهبکری ازونجا از مسیر جیرفت و دلفارد رفتیم اصن خر کیف بودم.حالا از کرمان برگردم قشنگ این مسافرتو براتون شرح میدم 

42_سفر

آماده برای سفر ...

نشستیم تا عمو جانم از ارایشکاه برگرده بره دوش بگیره تا حرکت کنیم 

عمو جان دقیقه نود آخه !؟ دفه بعد تو رو‌ با خودمون نمیبریما .. 


41-آسپرین

سه تا آسپرین دیدم . چهارتاش موند !  

چهارتای دیگشو میخورم  

تا الان که هیچی از فیلم نفهمیدم . خیلی پیچ در پیچه ! 

اگه دیدم آخرش جالب تموم شد میگم نگاهش کنید . فعلا دست نگه دارید :)) 

باشه ؟ 

آفرین