مثلا تصور کنین من تو اتاقمم و سرم تو کار خودم گرمه !
مامانم از اتاقش با لحن جدی : ثنا بیا اینجا کارت دارم ( البته منکه قیافشو نمیبینم اما حس میکنم این شکلی میشه )
خداشاهده گاهی وقتا قلبم میوفته تو پاچه م . تموم گناهان کرده و ناکرده م یادم میاد .
میرم تو اتاقش . میگم بله ؟
(فکر میکنین چیکارم داشته ؟)
گوشیشو میده دستم میگه علم و دانشه ! بیا با کمک هم بزنیم .. !!
اول تو دلم فوش میدم به سازنده این بازی . دوم به خودم فوش میدم که معرفیش کردم به مامانم ...
وقت ، بی وقت ، صبح ، ظهر ، شب .. مامانم گوشی به دست در حال بازیه !
ما نهار نداریم گاهی . تا این حد مامانم معتاد شده . حالا معتاد شدن مامانم به کنار . چرا منو سکته میدی اخه نَنِه!
اقا یه فکری بکنین. من که پاکش کردم خیلی وقته .
یکی یه راه حل بده ! ثواب داره..
*
*
بعدا نوشت : به مامانم میگیم این بازی که سودی نداره . میگه اطلاعاتم میره بالا . جالبیش اینه که علم و دانش و زبان انگلیسی با منه.
اطلاعات عمومی و جغرافیا با بابامه !
تکنولوژی با شوهر خواهرمه ...
خخخخخخ مذهبیم مال خودشه ! مامانم اینجوری اطلاعاتش میره بالا
البته بنده خدا بازنشسته شده.
از بیکاری بازی میکنه .. امان از بیکاری !
چیکار مامان بنده خدا دارین....
ولی خدایی مردم از خنده....
مامان بنده خدا به من کار داره