” جــــوانــــه “

ترک آرزو کردم ؛ رنج هستی آسان شد ...

” جــــوانــــه “

ترک آرزو کردم ؛ رنج هستی آسان شد ...

61-cuiz of kings

مثلا تصور کنین من تو اتاقمم و سرم تو کار خودم گرمه !

مامانم از اتاقش با لحن جدی : ثنا بیا اینجا کارت دارم  ( البته منکه قیافشو نمیبینم اما حس میکنم این شکلی میشه )

خداشاهده گاهی وقتا قلبم میوفته تو پاچه م . تموم گناهان کرده و ناکرده م یادم میاد .

میرم تو اتاقش . میگم بله ؟

(فکر میکنین چیکارم داشته ؟)

گوشیشو میده دستم میگه علم و دانشه ! بیا با کمک هم بزنیم .. !!

اول تو دلم فوش میدم به سازنده این بازی . دوم به خودم فوش میدم که معرفیش کردم به مامانم ...

وقت ، بی وقت ، صبح ، ظهر ، شب .. مامانم گوشی به دست در حال بازیه !

ما نهار نداریم گاهی . تا این حد مامانم معتاد شده . حالا معتاد شدن مامانم به کنار . چرا منو سکته میدی اخه نَنِه!

اقا یه فکری بکنین. من که پاکش کردم خیلی وقته .

یکی یه راه حل بده ! ثواب داره..

*

*

بعدا نوشت : به مامانم میگیم این بازی که سودی نداره . میگه اطلاعاتم میره بالا . جالبیش اینه که علم و دانش و زبان انگلیسی با منه.

اطلاعات عمومی و جغرافیا با بابامه !

تکنولوژی با شوهر خواهرمه ...

خخخخخخ مذهبیم مال خودشه ! مامانم اینجوری اطلاعاتش میره بالا

البته بنده خدا بازنشسته شده.

 از بیکاری بازی میکنه .. امان از بیکاری !



نظرات 1 + ارسال نظر
فرانک چهارشنبه 14 تیر 1396 ساعت 23:04 http://sadbargkhatereh.blogsky.com

چیکار مامان بنده خدا دارین....
ولی خدایی مردم از خنده....

مامان بنده خدا به من کار داره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد