شما چگونه میخندید ؟
آیا درست میخندید ؟
آیا نحوه ی درست خندیدن را بلدید ؟
+ با ما همراه باشید تا نحوه ی درست خندیدن را به شما آموزش دهیم
قبل از هرچیزی بگم که : اون کسی که قراره به شما نحوه ی درست خندیدن رو آموزش بده خودش بدتر از همه میخنده!
خب بعدا میگم من چجوری میخندم ! فعلا زوده ...
ببینید دوستان عزیزم سعی کنید مثل آدم بخندید ! بله مثل آدم :))
اصلا لازم نیست موقع خندیدن خودتونو خیلی اذیت کنید .
1)خیلی از افراد هستن موقع خندیدن خودزنی میکنن ! خُب نکن خواهرم ، نکن برادرم ! خودآزاری داری مگه ؟ عع!
2)خیلی ها هم هستن که از گروه اول هم بدترن ، اینجور مواقع من دست گروه اولو میبوسم (!) چون گروه دوم دیگه شورشو در میارن . اینا وقتی میخندن ، دیگرانو میزنن ! اگه شما خون آریایی تو رگاتونه ( رگ هاتون ) نباید از کنار این واقعه ساده بگذرید . شما هم بزنید ! دو برابر بزنید .. محکم تر بزنید :/
من چهارتا خاله دارم که اگه کنارشون بشینم دیگه هیچ تضمینی نیست ک سالم از کنارشون بلند شم بنابراین سعی میکنم از فاصله دورتری ازشون بشینم . بهر حال احتیاط شرط عقله ! :)))
( من خاله هامو خیلی دوست دارم ، باهاشون صمیمی ام )
3)با گروه سوم مهربون باشین ! اینا نه خودشونو میزنن ، نه دیگرانو ! اینا فقط از شدت خنده خودشونو روی کنار دستیشون پهن میکنن.اگه کسی کنارشون نبود خودشونو روی زمین پهن میکنن :))
در مورد بقیه گروه ها صحبت نمیکنم همینا بسه !
نحوه ی درست خندیدن هم اینه که صاف بشینی فقط دستتو بگیری جلو دهنت اینطوری :
باور کن آموزشش فقط در همین حده ! همینو تمرین کنید حله :))
من خودم خندیدنم مدل 1 و 3 هست ! من یه هفته س شروع کردم که مثل آدم بخندم
داخل پرانتز مثلا :
داشتم تایپ میکردم ، سوسکی دیدم که اومده بود رو تختم و ... فرصت واسه جیغ زدن نبود. لپ تاپو از روی پام انداختم اونور و مثه فشنگ از روی تخت پریدم . فقط تونسم خودمو نجات بدم . لپ تاپ بیچاره م موند ...سوسک عزیز درست از وسط کیبوردم رد شد ! کیبوردو دستمال کشیدم :/
سوسک یه موجود سیخ لنگ و بیشعوره :/
البته امشب یه چیز دیگم اومد تو خونه که نمیتونم بگم اگه بگم آبجیم دیگه نمیاد خونه مون !
پس خدافظ ...
آبجی من از سوسک خیلی میترسه . حتی اگه از پنج متری هم چشمش به سوسک بیوفته نیم خیز میشه و دوی ماراتن خودش رو از این سر خونه شروع میکنه و تا اون سر خونه فقط میدووعه و همزمان جیییییغ میزنه سووووووووسک!!! مامااااااان ... ( گاهی وقتا هم اسم شوهرشو میگه )
میره تو اتاق درم پشت سرش میبنده :/
هر پنج دقیقه هم از تو اتاق داد میزنه کشتینش ؟
اگه بگی آره باور نمیکنه . باید براش قسم بخوری
اگه بگی نه التماس میکنه : تو رو خدا بکشینش دیگههههه :0
من قکر میکنم شاید وقتی آبجیم جیغ میزنه سوووووسک و مثه فشنگ فرار میکنه ، سوسکه هم جیغ میزنه آآآآآآدم .... و فرار میکنه وقایم میشه !
فکر کنم حالا دلیل ناپدید شدن یهوییه سوسکا رو فهمیدین دیگه :))
بنابراین وقتی سوسک دیدین سعی کنین در کمال آرامش و خونسردی فقط فرار کنین و همونطور که دارین نفس عمیق میکشین ، یکی از اعضای خونواده که از بقیه شجاع تره رو صدا بزنید ( طوری که سوسکه نفهمه )
+ چقدر بده آدم وضعیت معدش خراب باشه و کار واجب داشته باشه ، همون موقع هم تو دشویی سوسک باشه ..!!!
الان یادم اومد ک قرص خوردم و نباید دراز میکشیدم . ولی نه من وقتی روی تخت قرار میگیرم ، وا میرم ! دقیقا شبیه همون کتلت هایی که مامان همیشه درست میکنه و وا میره[شوخی کردم کتلت دستپخت ننم معرکه س ]
خب امروز از یه جنبه خوب بود از یه جنبه بد !
قسمت بدشو که توضیدم ( توضیح دادم پست قبل )
قسمت خوبشم اینه که من تونسم از دل فرد مذکور در بیارم و دلخوریش از من برطرف شد . منم به اشتباه خودم پی بردم .
یه سوپر مارکت جلو خونه مون هس . وقتی کسی حال نداره ، چون منه طفلک از همه کوچک ترم باید برم ازش خرید . تا حالا چهاربار رفتم ! :)))
هر چهار بارم شبیه گداها رفتم
امشب رفتم ماست خریدم ! ماستش خوشمزس ! با چنان ادعایی گفتم اینو من خریدم ک ...
ینی کارخونه تولید کنندش همچین ادعایی نداشت :/
بعدم سعی کردم تمرین طراحی کنم که به شکل بسیار مفتضحانه ای منصرف شدم :))))
خلاصه اینجوریاس .
ما تابستونمونو روی تخت خواب سپری میکنیم:)))
امروز بخاطر افکار بچگونه م یکی از مهربون ترین ها و دوست داشتنی ترین های زندگیمو رنجوندم .
درسته من خیلی ادم مزخرفی ام . اما ته دلم هیچی نیست . به پنج دقیقه نکشیده خودم از حرفام پشیمون میشم تازه از شدت پشیمونی گریه هم میکنم!
بنده در حال حاضر عینک زده و گوشی بدست در حال تایپ کردن میباشم البته خیلی وقته قصد دارم با لپ تاپ بیام اینجا و تایپ کنم اما زورم میاد پاشم برم از تو هال برش دارم بعد روشنش کنم بعد منتظر باشم بیاد بالا بعد ....
بیخیال چه کاریه خب گوشی دستمه ک !!
خب بذارین از وضعیت آشفته و نابسامان اتاقم بگم براتون:
روی میز یه آیینه و شونه و چند تا کتاب و دارو یه عدد ماست خوریو مداد رنگی هام هستن .لوازم ارایشی هم هست! همه پخش و پلا ...
دوتا تخت درون اتاق من موجوده ، که یکیش مال آباجی خانوم من بوده قبلناااا ...که مجرد بوده .
خب روی یکی از تختا من نشستم و دارم اتاقو نظاره میکنم و هی میزنم تو سرم که چجوری اینا رو جم و جور کنم !
رو تخت دیگن کیف و بازم مداد و خودکار و چراغ مطالعه و لباس و پلاستیک و ... هست !
خداییش خیلی شلخته ام :))))
و از یک بیماری تنبلی هم رنج میبرم! نام علمیش گشادیسم هس!
خب بگذریم !
من واسه تابستونم کلی برنامه داشتم اما هیچ کدوم عملی نشد . تصمیم گرفتم دیگه اصن در مورد آینده فکر نکنم!
چون وقتی خلافش اتفاق میوفته اعصاب خط خطی میشه.
باید کتاب بخونم . کتاب دزیره و نشان گمشده و کتاب ضد رو توی لیست مطالعه گذاشتم .
بعدم باید برم باشگاه . ورزش برای من خیلی واجبه ! خیلی واجب.
لعنت به اینترنت و این بند و بساط ها که اینقدر آدمو غرق خودش میکنه !