” جــــوانــــه “

ترک آرزو کردم ؛ رنج هستی آسان شد ...

” جــــوانــــه “

ترک آرزو کردم ؛ رنج هستی آسان شد ...

24-چگونه بخندیم؟

شما چگونه میخندید ؟ 

آیا درست میخندید ؟ 

آیا نحوه ی درست خندیدن را بلدید ؟  

+ با ما همراه باشید تا نحوه ی درست خندیدن را به شما آموزش دهیم    

قبل از هرچیزی بگم که : اون کسی که قراره به شما نحوه ی درست خندیدن رو آموزش بده خودش بدتر از همه میخنده! 

خب بعدا میگم من چجوری میخندم ! فعلا زوده ... 

ببینید دوستان عزیزم سعی کنید مثل آدم بخندید ! بله مثل آدم :)) 

اصلا لازم نیست موقع خندیدن خودتونو خیلی اذیت کنید .   

1)خیلی از افراد هستن موقع خندیدن خودزنی میکنن ! خُب نکن خواهرم ، نکن برادرم ! خودآزاری داری مگه ؟ عع! 

2)خیلی ها هم هستن که از گروه اول هم بدترن ، اینجور مواقع من دست گروه اولو میبوسم (!) چون گروه دوم دیگه شورشو در میارن . اینا وقتی میخندن ، دیگرانو میزنن ! اگه شما خون آریایی تو رگاتونه ( رگ هاتون ) نباید از کنار این واقعه ساده بگذرید . شما هم بزنید ! دو برابر بزنید .. محکم تر بزنید :/ 

من چهارتا خاله دارم که اگه کنارشون بشینم دیگه هیچ تضمینی نیست ک سالم از کنارشون بلند شم بنابراین سعی میکنم از فاصله دورتری ازشون بشینم . بهر حال احتیاط شرط عقله !  :)))

( من خاله هامو خیلی دوست دارم ، باهاشون صمیمی ام )

3)با گروه سوم مهربون باشین ! اینا نه خودشونو میزنن ، نه دیگرانو ! اینا فقط از شدت خنده خودشونو روی کنار دستیشون پهن میکنن.اگه کسی کنارشون نبود خودشونو روی زمین پهن میکنن :))  

 

در مورد بقیه گروه ها صحبت نمیکنم همینا بسه ! 

نحوه ی درست خندیدن هم اینه که صاف بشینی فقط دستتو بگیری جلو دهنت اینطوری : 

باور کن آموزشش فقط در همین حده ! همینو تمرین کنید حله :))  

من خودم خندیدنم مدل 1 و 3 هست ! من یه هفته س شروع کردم که مثل آدم بخندم  

  

داخل پرانتز مثلا : 

داشتم تایپ میکردم ، سوسکی دیدم که اومده بود رو تختم و ... فرصت واسه جیغ زدن نبود. لپ تاپو از روی پام انداختم اونور و مثه فشنگ از روی تخت پریدم . فقط تونسم خودمو نجات بدم . لپ تاپ بیچاره م موند ...سوسک عزیز درست از وسط کیبوردم رد شد ! کیبوردو دستمال کشیدم :/  

سوسک یه موجود سیخ لنگ و بیشعوره :/

البته امشب یه چیز دیگم اومد تو خونه که نمیتونم بگم اگه بگم آبجیم دیگه نمیاد خونه مون ! 

پس خدافظ ...

21-آباجی خانومه من

آبجی من از سوسک خیلی میترسه . حتی اگه از پنج متری هم چشمش به سوسک بیوفته نیم خیز میشه و دوی ماراتن خودش رو از این سر خونه شروع میکنه و تا اون سر خونه فقط میدووعه و همزمان جیییییغ میزنه سووووووووسک!!! مامااااااان ... ( گاهی وقتا هم اسم شوهرشو میگه )

میره تو اتاق درم پشت سرش میبنده :/ 

هر پنج دقیقه هم از تو اتاق داد میزنه کشتینش ؟  

اگه بگی آره باور نمیکنه . باید براش قسم بخوری 

اگه بگی نه التماس میکنه : تو رو خدا بکشینش دیگههههه :0 

من قکر میکنم شاید وقتی آبجیم جیغ میزنه سوووووسک و مثه فشنگ فرار میکنه ، سوسکه هم جیغ میزنه آآآآآآدم .... و فرار میکنه وقایم میشه ! 

فکر کنم حالا دلیل ناپدید شدن یهوییه سوسکا رو فهمیدین دیگه :)) 

بنابراین وقتی سوسک دیدین سعی کنین در کمال آرامش و خونسردی فقط فرار کنین و همونطور که دارین نفس عمیق میکشین ، یکی از اعضای خونواده که از بقیه شجاع تره رو صدا بزنید ( طوری که سوسکه نفهمه )  

 

+ چقدر بده آدم وضعیت معدش خراب باشه و کار واجب داشته باشه ، همون موقع هم تو دشویی سوسک باشه ..!!! 

19_ما را چه به آن کارها ، شایدم این کارها

الان یادم اومد ک قرص خوردم و نباید دراز میکشیدم . ولی نه من وقتی روی تخت قرار میگیرم ، وا میرم ! دقیقا شبیه همون کتلت هایی که مامان همیشه درست میکنه و وا میره[شوخی کردم کتلت دستپخت ننم معرکه س ]

 خب امروز از یه جنبه خوب بود از یه جنبه بد ! 

قسمت بدشو که توضیدم ( توضیح دادم پست قبل )

قسمت خوبشم اینه که من تونسم از دل فرد مذکور در بیارم و دلخوریش از من برطرف شد . منم به اشتباه خودم پی بردم .

یه سوپر مارکت جلو خونه مون هس . وقتی کسی حال نداره ، چون منه طفلک از همه کوچک ترم باید برم ازش خرید . تا حالا چهاربار رفتم ! :))) 

هر چهار بارم شبیه گداها رفتم 

امشب رفتم ماست خریدم ! ماستش خوشمزس ! با چنان ادعایی گفتم اینو من خریدم ک ... 

ینی کارخونه تولید کنندش همچین ادعایی نداشت :/ 

بعدم سعی کردم تمرین طراحی کنم که به شکل بسیار مفتضحانه ای منصرف شدم :)))) 

خلاصه اینجوریاس .

ما تابستونمونو روی تخت خواب سپری میکنیم:)))  

18_ ثنا پشیمون میشه !

امروز بخاطر افکار بچگونه م یکی از مهربون ترین ها و دوست داشتنی ترین های زندگیمو رنجوندم . 

درسته من خیلی ادم مزخرفی ام . اما ته دلم هیچی نیست . به پنج دقیقه نکشیده خودم از حرفام پشیمون میشم تازه از شدت پشیمونی گریه هم میکنم! 



17_اتاق بهم ریخته

بنده در حال حاضر عینک زده و گوشی بدست در حال تایپ کردن میباشم البته خیلی وقته قصد دارم با لپ تاپ بیام اینجا و تایپ کنم اما زورم میاد پاشم برم از تو هال برش دارم بعد روشنش کنم بعد منتظر باشم بیاد بالا بعد .... 

بیخیال چه کاریه خب گوشی دستمه ک !!

خب بذارین از وضعیت آشفته و نابسامان اتاقم بگم براتون: 

روی میز یه آیینه و شونه و چند تا کتاب و دارو یه عدد ماست خوریو مداد رنگی هام هستن .لوازم ارایشی هم هست! همه پخش و پلا ... 

دوتا تخت درون اتاق من موجوده ، که یکیش مال آباجی خانوم من بوده قبلناااا ...که مجرد بوده .

خب روی یکی از تختا من نشستم و دارم اتاقو نظاره میکنم و هی میزنم تو سرم که چجوری اینا رو جم و جور کنم !

رو تخت دیگن کیف و بازم مداد و خودکار و چراغ مطالعه و لباس و پلاستیک و ... هست ‌! 

خداییش خیلی شلخته ام :)))) 

و از یک بیماری تنبلی هم رنج میبرم! نام علمیش گشادیسم هس!

خب بگذریم ! 

من واسه تابستونم کلی برنامه داشتم اما هیچ کدوم عملی نشد . تصمیم گرفتم دیگه اصن در مورد آینده فکر نکنم! 

چون وقتی خلافش اتفاق میوفته اعصاب خط خطی میشه.

باید کتاب بخونم . کتاب دزیره و نشان گمشده و کتاب ضد رو توی لیست مطالعه گذاشتم . 

بعدم باید برم باشگاه . ورزش برای من خیلی واجبه ! خیلی واجب.

لعنت به اینترنت و این بند و بساط ها که اینقدر آدمو غرق خودش میکنه !